عضو افتخاری پارت ۲۲
#عضو_افتخاری
#پارت_22
🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀
💫تهیونگ💫
شب شده بودو رو تخت دراز کشیده بودم ولی هر کاری کردم خوابم نمیبرد هعی تعریفای صبح پسرا از سوزی تو ذهنم اکو میشد با حرص پتو زدم کنار اه لعنتیا چرا ازش تعریف میکنید نمیدونید من حساسم هن؟
با حرص بلند شدمو رفتم اتاق سوزی بدون در زدن وارد اتاق شدم که ترسید
+این اتاق در نداره چرا سرتو مثل گاو انداختی پایین و اومدی داخل اصن شاید لخت بودم
_ببین دیگه حق نداری تیپ بزنی آرایشم نمیکنی لباس بازم نمیپوشی
سوزی با دهن کجی+چشممم امر دیگه ای نیس؟
من با حرص_نه
بعدم از اتاق رفتم بیرونو رفتم اتاق خودم تا بخوابم
~~~~~~~~سوزی~~~~~
همونطور که رو تخت دراز کشیده بودم تهیونگ و فوش میدادم
_پسره ی چلغوز یه وریه زشت کچله اووم دیگه چی اها مشنگ دیگه ارایش نکنم لباس باز نپوشم تیپ نزنم دیگه چی ها ها ها ؟امر دیگه ای نداری نه تروخدا خجالت نکش ایششش ایی اییی گفتم آدم شده هنوزم همون مشنگه
همینطور که غر غر میکردم خوابم برد
صبح سر میز صبحونه منو تهیونگ هعی بهم چشم غره میرفتیم و پسرادبا تعجب بهمون نگاه میکردن
نامجون:بچه ها شما چتونه
منو ته ته هم زمان:هیچی
جونکوک:عجب
باز بهم یه نگاه انداختیمو یه چشم غره رفتیم بعد از صبحونه رفتم دانشگاه ولی قبلش یه چشم غره خفن به تهیونگ رفتم😐😂
بله ما اینیم دیگه اصن زخمیش کردم 😐😂
ادامه دارد
😂
😂😂
😂😂😂
😂😂😂😂
😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂
#پارت_22
🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀
💫تهیونگ💫
شب شده بودو رو تخت دراز کشیده بودم ولی هر کاری کردم خوابم نمیبرد هعی تعریفای صبح پسرا از سوزی تو ذهنم اکو میشد با حرص پتو زدم کنار اه لعنتیا چرا ازش تعریف میکنید نمیدونید من حساسم هن؟
با حرص بلند شدمو رفتم اتاق سوزی بدون در زدن وارد اتاق شدم که ترسید
+این اتاق در نداره چرا سرتو مثل گاو انداختی پایین و اومدی داخل اصن شاید لخت بودم
_ببین دیگه حق نداری تیپ بزنی آرایشم نمیکنی لباس بازم نمیپوشی
سوزی با دهن کجی+چشممم امر دیگه ای نیس؟
من با حرص_نه
بعدم از اتاق رفتم بیرونو رفتم اتاق خودم تا بخوابم
~~~~~~~~سوزی~~~~~
همونطور که رو تخت دراز کشیده بودم تهیونگ و فوش میدادم
_پسره ی چلغوز یه وریه زشت کچله اووم دیگه چی اها مشنگ دیگه ارایش نکنم لباس باز نپوشم تیپ نزنم دیگه چی ها ها ها ؟امر دیگه ای نداری نه تروخدا خجالت نکش ایششش ایی اییی گفتم آدم شده هنوزم همون مشنگه
همینطور که غر غر میکردم خوابم برد
صبح سر میز صبحونه منو تهیونگ هعی بهم چشم غره میرفتیم و پسرادبا تعجب بهمون نگاه میکردن
نامجون:بچه ها شما چتونه
منو ته ته هم زمان:هیچی
جونکوک:عجب
باز بهم یه نگاه انداختیمو یه چشم غره رفتیم بعد از صبحونه رفتم دانشگاه ولی قبلش یه چشم غره خفن به تهیونگ رفتم😐😂
بله ما اینیم دیگه اصن زخمیش کردم 😐😂
ادامه دارد
😂
😂😂
😂😂😂
😂😂😂😂
😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂
۳.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.