عشق در شرکت p17
فردا صبح
ا/ت
با صدای رالم گوشیم از خواب بیدار شدم ویه رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و روتین پوستی و انجام دادم کرم بدن نامزدم و لباسمو پوشیدم. (عکس شو میزارم)
امدم بیرون که صبح درست کنم و جیمین بیدار کنم.
×جیمین بیدار شد ۶:۴۰ دقیق هستی میشه آماده شو بیا صبحونه
+هان بذار بخوابم (با صدای خوابالو)
×مگه نمیخوای بیای شرکت
+باشه تو برو من الان میام ( با چشای بسته حرف می زند)
×اوکی زود باش
رفتم صبحونه درست کردم و بعد یه مدتی جیمین آمد.
×اوو چه خوش تیپ شدی
+توهم همین تور چقدر جیگر شدی.
×خنده) مرسی بیا صبحانه بخور
+باشه آمدم
بعد اینکه صبحانه خوردیم به سمت شرکت راه افتادیم.
شوگا
صبح با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم و پیدا شدم رفتم حموم و اومدم لباسامو عوض کردم (عکسشو میذارم)
رفتم پایین داشتم صبحانه می خوردن سلام کردم.
_سلام
÷سلام پسرم بیا صبحونه بخورم
~سلام امروز یکی میخواد باهامون قرارداد ببنده تو هم باید باشی.
_باشه
بعد صبحانه به سمت شرکت حرکت کردیم وارد شرکت شدیم چند نفر خم شدن و بعد دوباره اون زن اومد با عشوه گفت سلام رئیس خوش اومدید. اصلا خوشم نمیومد ازش همش به من نگاه میکرد لباس مناسب هم نپوشیده بود. با پدر وارد یک اتاق شدیم فکر کنم اتاق جلسه بود پشت میز نشستیم و بعد یکم چند نفر هم اومدن و سلام کردند.
من همینجوری که داشتم با خود دارم ور می رفتم که دیدم
ا/ت با همون پسر اومد و سلام کرد و همه جواب سلام بهش دادن پسر اینجا چیکار میکنه آخه.
ا/ت
رسیدن شرکت وارد شرکت شدم بعد رفتم تو اتاق جلسه به اتاق که جلسه رسیدن به همه سلام کردم و همه سلام دادن. نمیدونم چرا شوگا اونجوری نگاه می کرد توجه بهش نکردم و جیمین نشستم و شروع کردم به حرف زدن
ا/ت
با صدای رالم گوشیم از خواب بیدار شدم ویه رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و روتین پوستی و انجام دادم کرم بدن نامزدم و لباسمو پوشیدم. (عکس شو میزارم)
امدم بیرون که صبح درست کنم و جیمین بیدار کنم.
×جیمین بیدار شد ۶:۴۰ دقیق هستی میشه آماده شو بیا صبحونه
+هان بذار بخوابم (با صدای خوابالو)
×مگه نمیخوای بیای شرکت
+باشه تو برو من الان میام ( با چشای بسته حرف می زند)
×اوکی زود باش
رفتم صبحونه درست کردم و بعد یه مدتی جیمین آمد.
×اوو چه خوش تیپ شدی
+توهم همین تور چقدر جیگر شدی.
×خنده) مرسی بیا صبحانه بخور
+باشه آمدم
بعد اینکه صبحانه خوردیم به سمت شرکت راه افتادیم.
شوگا
صبح با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم و پیدا شدم رفتم حموم و اومدم لباسامو عوض کردم (عکسشو میذارم)
رفتم پایین داشتم صبحانه می خوردن سلام کردم.
_سلام
÷سلام پسرم بیا صبحونه بخورم
~سلام امروز یکی میخواد باهامون قرارداد ببنده تو هم باید باشی.
_باشه
بعد صبحانه به سمت شرکت حرکت کردیم وارد شرکت شدیم چند نفر خم شدن و بعد دوباره اون زن اومد با عشوه گفت سلام رئیس خوش اومدید. اصلا خوشم نمیومد ازش همش به من نگاه میکرد لباس مناسب هم نپوشیده بود. با پدر وارد یک اتاق شدیم فکر کنم اتاق جلسه بود پشت میز نشستیم و بعد یکم چند نفر هم اومدن و سلام کردند.
من همینجوری که داشتم با خود دارم ور می رفتم که دیدم
ا/ت با همون پسر اومد و سلام کرد و همه جواب سلام بهش دادن پسر اینجا چیکار میکنه آخه.
ا/ت
رسیدن شرکت وارد شرکت شدم بعد رفتم تو اتاق جلسه به اتاق که جلسه رسیدن به همه سلام کردم و همه سلام دادن. نمیدونم چرا شوگا اونجوری نگاه می کرد توجه بهش نکردم و جیمین نشستم و شروع کردم به حرف زدن
۵.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.