پارت ۳
کاترین: سوار تاکسی شدم و به راننده ادرسو دادم..........
یه ساعت بعد*
کاترین: یا ابلفضل یه ساعت طول کشید...پشمامممم....ایش مردک ایکبیری..ً..رفتم تو حیاط خونش...واووؤو چ خونه ای داشت...پشماممم من اگه دوتا کلیه امم بفروشم انقدر نمیشه😐🤦♂
زنگ در و زدم...یه خانمی در و باز کردم
_او شما کاتربن هستید!؟
کاترین: بله....
_بیا.....خب ببین اول باید این وسایل و بچسبونی رو دیوار حالا ابنارو انجام بده تا بقیشو بگم
کاتربن: ببخشید ولی مگه من نوکرتونم؟؟
_اقا گفتن شما باید انجام بدید
کاترین: خدایااااا صبر بده.....فاک به اون رئیست......رفتم دونه دونه وسایلارو چسبوندم دستم شکست چقدر دیوار داره....اههع خونه نی شبیه عمارته.....
ساعت هشت بود.....همه اومده بودن اما با تیپای خفن...من هی به همه چشم غره میرفتم....حالا باید همچین لباسایی میپوشیدن!؟؟ایکبیریا.....یهو رئیس یا همون اقای عن اخلاق اومد پایین
جونگ کوک: خب دوستان سلام.....خیلی ممنونم که تشریف اوردید......امشب تولد سوزی عشقم هستش.....و من براش تولد گرفتم
کاترین: همه دست زدن و تشویق کردن و من :😒
جونگ کوک: ممنونم....لطفا از خودتون پذیرایی کنید.....
داشتم مهمونا رو چک میکردم ، یهو چشمم به کاترین افتاد این چ تیپیه!!پوفففف......
کاترین: داشتم شیرینی میخوردم....یهو خدمتکار اومد گفت خانم دارن میان....
همه رفتیم تو حیاط.......پشمام کی حیاطو درست کزدن...خیلی خوشگل شده بود......یهو سوزی اومد داخل.....یهو شروع کرد به عر زدن.....این چشه.....این الان خوشحاله!!!فک نمیکنم
سوزی: جونگ کوکم خیلی ممنونم باورم نمیشه....این همه زحمت!!
کاترین: جونگ کوکششش!!!فاککک...نمیدونه همرو ما بدبختا درست کردیم اقا تو اتاق استراحت کرده بودن😒😒😒😒😒
جونگ کوک: رع عشقم.......برو بالا تو اتاق لباسی که برات خریدمو بپوش
کاترین: سوزی رفت بالا.....بازم از رو میز تو حیاط شیرینی برداشتم و خوردم.....اصلا خدایی فاز این مردک و نه نمیخرم مگه اوسکلم...اهه....صبح باهاش اونجوری زر زد بعد الان وادفازززززز
بعد نیم ساعت اومد پایین.....لباسش واقعا خوشگل بود خودشم که خوشگل بود....چی مگه لزم...عهه ببنددد..خدایا......
کیک و اوردن ولی اونور استخر بود دستشو گذاشت جلو دهنش......چقد دلم میخواست برینم به این تولدش😂
جونگ کوک دستشو گرفت و داشتن میرفتن سمت کیک یعنی اونور استخر داشتن از بغل استخر رد میشد که یهو پامو گرفتم جلو پاهاش ولی جوری که کسی نبینه....یهو پرت شد تو استخر..😂عن شد......
سوزی: وابیییییی.....کمککککک.......اییییییی لباسمممم..یکی کمک کنههه..
کاترین: همه داشتن میخندیدن.....جونگ کوک مث بز داشت نگاه میکرد کسی ندونه انگار داشت میخندید😳وادفاخ
دید همه دارن نگاش میکنن به خودش اومد پرید تو اب و نجاتش داد......وفتی اومد بیرون شبیه عروس مردگان شده بود زیر چشاش سیاه شده بوداخیشش کرمم فروکش کرد.....
سوزی: واییی لباسم صورتم نازم به چوخ رفت...جونگ کوککک!!!روز تولدم به عن کشیده شد
جونگ کوک: اوم متاسفم(داشت زیرزیرکس مخندید)
کاترین: بعد یه زبع همون زنیکه خدمتکاره اومد گفت جشن تموم شد....ایششش کیفمو برداشتم و گوشیمو برداشتم زنگ بزنم به تاکسی....اما هرچی زنگ بر نداشتن...ایی گندش بزنن....همه رفته بودن.......
جونگ کوک: داشتم از بالا بالکن پاببن و نگاه میکردم همه رفته بودن اما یه دختره داشت پاهاشو میکوبید زمین...دقت کزدم دیدم کاترینه...اما مگه چیشده!!
گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه....
کاترین: ایی فاکککک بگیریدددد....بچ هاییییی عنننن....سگگگگ تو روحتوننن.....یه ماشین ندارن مردننننن....حالا من با کدوم سگ مسبی برم خونه
جونگ کوک: اگه فاک و بچ گفتنات تموم شده برو سوار ماشین شو....
کاترین: پشمامممم یجا باهم ریخت برگشتم بالا رو نگاه کردم جونگ کوک بود..........نه ممنون خودم میرم
جونگ کوک: جدااا اونوقت با چی؟؟
کاترین: بتوچه!!!
جونگ کوک: اوم باشه خود دانی....
کاترین: دیدم داره میره داخل.....ن..ه....خب ماشینت کجاس!!
جونگ کوک: پارکینگ😏
کاتربن: ایشششش
یه ساعت بعد*
کاترین: یا ابلفضل یه ساعت طول کشید...پشمامممم....ایش مردک ایکبیری..ً..رفتم تو حیاط خونش...واووؤو چ خونه ای داشت...پشماممم من اگه دوتا کلیه امم بفروشم انقدر نمیشه😐🤦♂
زنگ در و زدم...یه خانمی در و باز کردم
_او شما کاتربن هستید!؟
کاترین: بله....
_بیا.....خب ببین اول باید این وسایل و بچسبونی رو دیوار حالا ابنارو انجام بده تا بقیشو بگم
کاتربن: ببخشید ولی مگه من نوکرتونم؟؟
_اقا گفتن شما باید انجام بدید
کاترین: خدایااااا صبر بده.....فاک به اون رئیست......رفتم دونه دونه وسایلارو چسبوندم دستم شکست چقدر دیوار داره....اههع خونه نی شبیه عمارته.....
ساعت هشت بود.....همه اومده بودن اما با تیپای خفن...من هی به همه چشم غره میرفتم....حالا باید همچین لباسایی میپوشیدن!؟؟ایکبیریا.....یهو رئیس یا همون اقای عن اخلاق اومد پایین
جونگ کوک: خب دوستان سلام.....خیلی ممنونم که تشریف اوردید......امشب تولد سوزی عشقم هستش.....و من براش تولد گرفتم
کاترین: همه دست زدن و تشویق کردن و من :😒
جونگ کوک: ممنونم....لطفا از خودتون پذیرایی کنید.....
داشتم مهمونا رو چک میکردم ، یهو چشمم به کاترین افتاد این چ تیپیه!!پوفففف......
کاترین: داشتم شیرینی میخوردم....یهو خدمتکار اومد گفت خانم دارن میان....
همه رفتیم تو حیاط.......پشمام کی حیاطو درست کزدن...خیلی خوشگل شده بود......یهو سوزی اومد داخل.....یهو شروع کرد به عر زدن.....این چشه.....این الان خوشحاله!!!فک نمیکنم
سوزی: جونگ کوکم خیلی ممنونم باورم نمیشه....این همه زحمت!!
کاترین: جونگ کوکششش!!!فاککک...نمیدونه همرو ما بدبختا درست کردیم اقا تو اتاق استراحت کرده بودن😒😒😒😒😒
جونگ کوک: رع عشقم.......برو بالا تو اتاق لباسی که برات خریدمو بپوش
کاترین: سوزی رفت بالا.....بازم از رو میز تو حیاط شیرینی برداشتم و خوردم.....اصلا خدایی فاز این مردک و نه نمیخرم مگه اوسکلم...اهه....صبح باهاش اونجوری زر زد بعد الان وادفازززززز
بعد نیم ساعت اومد پایین.....لباسش واقعا خوشگل بود خودشم که خوشگل بود....چی مگه لزم...عهه ببنددد..خدایا......
کیک و اوردن ولی اونور استخر بود دستشو گذاشت جلو دهنش......چقد دلم میخواست برینم به این تولدش😂
جونگ کوک دستشو گرفت و داشتن میرفتن سمت کیک یعنی اونور استخر داشتن از بغل استخر رد میشد که یهو پامو گرفتم جلو پاهاش ولی جوری که کسی نبینه....یهو پرت شد تو استخر..😂عن شد......
سوزی: وابیییییی.....کمککککک.......اییییییی لباسمممم..یکی کمک کنههه..
کاترین: همه داشتن میخندیدن.....جونگ کوک مث بز داشت نگاه میکرد کسی ندونه انگار داشت میخندید😳وادفاخ
دید همه دارن نگاش میکنن به خودش اومد پرید تو اب و نجاتش داد......وفتی اومد بیرون شبیه عروس مردگان شده بود زیر چشاش سیاه شده بوداخیشش کرمم فروکش کرد.....
سوزی: واییی لباسم صورتم نازم به چوخ رفت...جونگ کوککک!!!روز تولدم به عن کشیده شد
جونگ کوک: اوم متاسفم(داشت زیرزیرکس مخندید)
کاترین: بعد یه زبع همون زنیکه خدمتکاره اومد گفت جشن تموم شد....ایششش کیفمو برداشتم و گوشیمو برداشتم زنگ بزنم به تاکسی....اما هرچی زنگ بر نداشتن...ایی گندش بزنن....همه رفته بودن.......
جونگ کوک: داشتم از بالا بالکن پاببن و نگاه میکردم همه رفته بودن اما یه دختره داشت پاهاشو میکوبید زمین...دقت کزدم دیدم کاترینه...اما مگه چیشده!!
گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه....
کاترین: ایی فاکککک بگیریدددد....بچ هاییییی عنننن....سگگگگ تو روحتوننن.....یه ماشین ندارن مردننننن....حالا من با کدوم سگ مسبی برم خونه
جونگ کوک: اگه فاک و بچ گفتنات تموم شده برو سوار ماشین شو....
کاترین: پشمامممم یجا باهم ریخت برگشتم بالا رو نگاه کردم جونگ کوک بود..........نه ممنون خودم میرم
جونگ کوک: جدااا اونوقت با چی؟؟
کاترین: بتوچه!!!
جونگ کوک: اوم باشه خود دانی....
کاترین: دیدم داره میره داخل.....ن..ه....خب ماشینت کجاس!!
جونگ کوک: پارکینگ😏
کاتربن: ایشششش
۳۴.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.