p49
آااااا...نمیدونم چرا. ولی تو تا حالا صد بار اینو بهم گفتی. پس آره...یه جورایی میدونم.
با حرص ساختگی از لای دندونهاش گفت و جونگکوک رو به
خنده انداخت.
-نمیدونی چرا؟ خدااا...کافیه یه بار تو آینه به خودت نگاه کنی.
تهیونگ خندید و بحث رو ادامه نداد. اون از نظر جونگکوک
زیبا بود. همین کافی بود. حتی اگه خودش این فکرو نمیکرد
چه اهمیتی داشت؟
-توی بدجنس...نگفتی کجا میریم.
-کارائوکه
-جدی؟
تهیونگ با ذوق گفت و توی صندلیش وول خورد.
-آره...جدی. خوشت میاد؟
-عاشقشم. قبلا چند بار رفتم اما خیلی وقت پیش بود.
-پس بزن بریم.
-----------
-اینو هم بزار.
جونگکوک که تقریبا داشت از خنده غش میکرد گفت و کلاه گیس فرفری رنگارنگ رو روی سر تهیونگ گذاشت که قبلش
سیبیلهای پیچ خورده زده بود.
یکی هم روی سر خودش گذاشت که تهیونگ برش داشت و
لباشو جلو داد و کمی فکر کرد.
-نه. این خوب نیست. اوممم...این یکی چطوره؟
کمی بین وسائل گشت و بعد تل خرگوشیای پیدا کرد و به سمت
جونگکوک گرفت و وقتی عکسالعملی از اون ندید خودش تل
رو روی سر جونگکوک گذاشت.
-واااو...کوکی...چقدر بهت میاد. نمیشه بعدش اینو با خودمون
ببریم؟
با شیطنت گفت و جونگکوک چشماش رو براش گشاد کرد.
-هی...اصال هم بهم نیومد...خیلی بچگونهست.
-بخند
-چی؟
تهیونگ شکلک مسخرهای درآورد و وقتی جونگکوک ناباور
خندید با موبایلش عکس سریعی گرفت.
-آااا...یه خرگوش واقعی.خیلی خوب بود کوک. ولی باید اون تل خرگوشیو میآوردیم.
جونگکوک چشم غره رفت:
-هزار بار گفتم. اصال هم بهم نمیومد.
بی صدا به قیافهی بامزهی جونگکوک خندید و تو دلش روی
شباهت دوست پسرش و خرگوش پافشاری کرد.
بی هدف توی خیابون راه میرفتن و دستاشون به هم گره خورده
بود.
-صدات خیلی خوب بود.
-آا...واقعا؟
تهیونگ به سادگی تعریف کرد و جونگکوک با دست آزادش
پشت گردنش رو لمس کرد و احمقانه لبخند زد.
-واقعا
-بریم یه چیزی بخوریم؟ غذا؟ بستنی؟ بابلتی؟
-هر سه تاش چطوره؟
-----------------------------------
پارت بعد رو وقتی ۶۰ شدم میزارم
با حرص ساختگی از لای دندونهاش گفت و جونگکوک رو به
خنده انداخت.
-نمیدونی چرا؟ خدااا...کافیه یه بار تو آینه به خودت نگاه کنی.
تهیونگ خندید و بحث رو ادامه نداد. اون از نظر جونگکوک
زیبا بود. همین کافی بود. حتی اگه خودش این فکرو نمیکرد
چه اهمیتی داشت؟
-توی بدجنس...نگفتی کجا میریم.
-کارائوکه
-جدی؟
تهیونگ با ذوق گفت و توی صندلیش وول خورد.
-آره...جدی. خوشت میاد؟
-عاشقشم. قبلا چند بار رفتم اما خیلی وقت پیش بود.
-پس بزن بریم.
-----------
-اینو هم بزار.
جونگکوک که تقریبا داشت از خنده غش میکرد گفت و کلاه گیس فرفری رنگارنگ رو روی سر تهیونگ گذاشت که قبلش
سیبیلهای پیچ خورده زده بود.
یکی هم روی سر خودش گذاشت که تهیونگ برش داشت و
لباشو جلو داد و کمی فکر کرد.
-نه. این خوب نیست. اوممم...این یکی چطوره؟
کمی بین وسائل گشت و بعد تل خرگوشیای پیدا کرد و به سمت
جونگکوک گرفت و وقتی عکسالعملی از اون ندید خودش تل
رو روی سر جونگکوک گذاشت.
-واااو...کوکی...چقدر بهت میاد. نمیشه بعدش اینو با خودمون
ببریم؟
با شیطنت گفت و جونگکوک چشماش رو براش گشاد کرد.
-هی...اصال هم بهم نیومد...خیلی بچگونهست.
-بخند
-چی؟
تهیونگ شکلک مسخرهای درآورد و وقتی جونگکوک ناباور
خندید با موبایلش عکس سریعی گرفت.
-آااا...یه خرگوش واقعی.خیلی خوب بود کوک. ولی باید اون تل خرگوشیو میآوردیم.
جونگکوک چشم غره رفت:
-هزار بار گفتم. اصال هم بهم نمیومد.
بی صدا به قیافهی بامزهی جونگکوک خندید و تو دلش روی
شباهت دوست پسرش و خرگوش پافشاری کرد.
بی هدف توی خیابون راه میرفتن و دستاشون به هم گره خورده
بود.
-صدات خیلی خوب بود.
-آا...واقعا؟
تهیونگ به سادگی تعریف کرد و جونگکوک با دست آزادش
پشت گردنش رو لمس کرد و احمقانه لبخند زد.
-واقعا
-بریم یه چیزی بخوریم؟ غذا؟ بستنی؟ بابلتی؟
-هر سه تاش چطوره؟
-----------------------------------
پارت بعد رو وقتی ۶۰ شدم میزارم
۱۹۰
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.