پارت 4/و5
پارت_4/و5
یهو با صدای زنگ گوشیم از فکر اومدم بیرون
بهش نگاه کردم با دیدن شماره ای درسا
زودی جواب دادم
السا. جانم ابجی
درسا. کجایی تو دختر نمیگی میمیرم از نگرانی ـ
واقعا خجالت کشیدم
از بس تا الا ک نزدیکای شبه
درسا رو نگران کرده بودم
.
من. ببخشید شرمندتم خواهری الا میام عزیزدلم
درسا. دشمنت عشقم باشه پس منتظرتم
من. فعلا میبینمت عشقم
.
گوشیو قطع کردم راه افتادم
ب سمت ماشین سوارش شدم
حتی حوصله اهنگ هم نداشتم براهمین
فقط گازشو گرفتم ب سمت تهران
بعد دوساعت بلاخره رسیدم
ماشینو پارک کردم راه افتادم ب سمت در خونه.
احسان
با فرار السا واقعا اعصابم ریخت بهم
این دوست اسکلشم ک نذاشت ببینمش
هووف چقد با این دوستش دعوام شد
دوستشم ک از خودش پرروتر و زبون دراز تر بود
کلی رو مخم راه رفت با اعصابی خراب رفتم خونه
تو خونه هم ک با الهام ابجیم دعوام شده
الا مثلا باهام قهری
بدرک قهره ک قهره اون
جلو السا واسم پشیزی ارزش نداره
ک الا واسم فاز قهر گرفته
خوبه خودش باعث بانیه جداییه من السا بود
پارت_5
ساعت ها ب دیوار اتاق زل زدم
و یاد و خاطره هام رو مرور میکنم
چرا بعد اینهمه وقت الان باید ببینمش
ذهنم توان نداره و
ی کتاب از کتابخونه برمیدارم
شاید بتونم ذهن اشفته ام رو اروم کنم
اما فقط صفحات رو نگاه و چیزی نمیبینم
بازم ب فکر میرم ب روزای خوبی ک با السا داشتم
ب خنده هامون شادیامون فکر نداشتنش
داره روانیم میکنه چرا اینجوری شد اخه
با صدای باز شدن در اتاق از فکر اومدم
بیرون
مادر به قربونت چرا امروز کسلی
هرچی صدات کردم واسه نهار نیومدی
هیچی نداشتم بگم من صدایی نشنیده بودم
غرق در خودم بودم دوست داشتم سرمو بزارم
روی دامن مادرم شاید ارامشی ک چندساله ازم
دور شده دوباره برگرده
مادر دستمو گرفت و من فقط تو چشماش نگاه کردم
نمیدونم حاله نزارمو فهمید یا نه
ولی بوسه ای محبت امیزی به پیشونیم زد
گفت بیا نهار امادس پسرم
رفتم پایین فقط منو مادرم بودیم
بابا ک سرکار بود الهامم طبق معمول رفته بود ولگردی
بوی غذا مستم کرد از صبح هیچی نخورده بودم
و فقط ب فکرو خیال سپری کرده بودم
مادر دوباره نشست کنارم و هیچ نگفت
شاید منتظر بود من حرفی بزنم
اما من روز خوبی نداشتم
گفت اتفاقی افتاده عزیزدل مادر
گفتم ن صبح ی تصادف کوچیک داشتم
الا حالم زیاد مساعد نیست فقط همین
با نگرانی گفت چیزیت ک نشده
ن مادر من خوبم
فدای سرت عزیزمادر ماله دنیا ارزش نداره
همینکه خودت خوبی الهی صدهزار مرتبه شکر
اما نمیدونس تصادف من تصادف روحم بود
ک داره ازارم میده
یهو با صدای زنگ گوشیم از فکر اومدم بیرون
بهش نگاه کردم با دیدن شماره ای درسا
زودی جواب دادم
السا. جانم ابجی
درسا. کجایی تو دختر نمیگی میمیرم از نگرانی ـ
واقعا خجالت کشیدم
از بس تا الا ک نزدیکای شبه
درسا رو نگران کرده بودم
.
من. ببخشید شرمندتم خواهری الا میام عزیزدلم
درسا. دشمنت عشقم باشه پس منتظرتم
من. فعلا میبینمت عشقم
.
گوشیو قطع کردم راه افتادم
ب سمت ماشین سوارش شدم
حتی حوصله اهنگ هم نداشتم براهمین
فقط گازشو گرفتم ب سمت تهران
بعد دوساعت بلاخره رسیدم
ماشینو پارک کردم راه افتادم ب سمت در خونه.
احسان
با فرار السا واقعا اعصابم ریخت بهم
این دوست اسکلشم ک نذاشت ببینمش
هووف چقد با این دوستش دعوام شد
دوستشم ک از خودش پرروتر و زبون دراز تر بود
کلی رو مخم راه رفت با اعصابی خراب رفتم خونه
تو خونه هم ک با الهام ابجیم دعوام شده
الا مثلا باهام قهری
بدرک قهره ک قهره اون
جلو السا واسم پشیزی ارزش نداره
ک الا واسم فاز قهر گرفته
خوبه خودش باعث بانیه جداییه من السا بود
پارت_5
ساعت ها ب دیوار اتاق زل زدم
و یاد و خاطره هام رو مرور میکنم
چرا بعد اینهمه وقت الان باید ببینمش
ذهنم توان نداره و
ی کتاب از کتابخونه برمیدارم
شاید بتونم ذهن اشفته ام رو اروم کنم
اما فقط صفحات رو نگاه و چیزی نمیبینم
بازم ب فکر میرم ب روزای خوبی ک با السا داشتم
ب خنده هامون شادیامون فکر نداشتنش
داره روانیم میکنه چرا اینجوری شد اخه
با صدای باز شدن در اتاق از فکر اومدم
بیرون
مادر به قربونت چرا امروز کسلی
هرچی صدات کردم واسه نهار نیومدی
هیچی نداشتم بگم من صدایی نشنیده بودم
غرق در خودم بودم دوست داشتم سرمو بزارم
روی دامن مادرم شاید ارامشی ک چندساله ازم
دور شده دوباره برگرده
مادر دستمو گرفت و من فقط تو چشماش نگاه کردم
نمیدونم حاله نزارمو فهمید یا نه
ولی بوسه ای محبت امیزی به پیشونیم زد
گفت بیا نهار امادس پسرم
رفتم پایین فقط منو مادرم بودیم
بابا ک سرکار بود الهامم طبق معمول رفته بود ولگردی
بوی غذا مستم کرد از صبح هیچی نخورده بودم
و فقط ب فکرو خیال سپری کرده بودم
مادر دوباره نشست کنارم و هیچ نگفت
شاید منتظر بود من حرفی بزنم
اما من روز خوبی نداشتم
گفت اتفاقی افتاده عزیزدل مادر
گفتم ن صبح ی تصادف کوچیک داشتم
الا حالم زیاد مساعد نیست فقط همین
با نگرانی گفت چیزیت ک نشده
ن مادر من خوبم
فدای سرت عزیزمادر ماله دنیا ارزش نداره
همینکه خودت خوبی الهی صدهزار مرتبه شکر
اما نمیدونس تصادف من تصادف روحم بود
ک داره ازارم میده
۴.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.