بالاخره من اومددددددمممم💃🏻💃🏻خوش اومدم از دوست معمولی به عشق
part ¹³
لونا ویو
.
همینجور که داشتم با ته حرف میزدم که یهو چشم های ته به خماری رفت جلو میومد و من عقب میرفتم ک...لب هاشو رو لب های گذاشت..
ته ویو
.
لب های لونا رو با وَلَه ( البته فک کنم اشتب نوشتم) میخوردم ..دیدم همکاری نمیکنه لبشو دندون گرفتم به خودش اومد و همکاری کرد ..
...
..
یهو یکی با سرعت درو باز کرد ..هه کوک..
رگ های دستش زده بود بیرون چشم هاش به
قرمزی میزد ..معلومه عصبیه..میدونستم ..پس برای حرص بیشتر لونا رو بیشتر بوس کردم
کوک ویو
..
کوک: اهم ..( با عصبانیت و حرص)
ته: اوه ببخشید دوست عزیز..هه..( پوزخند)
راوی ویو
بعد از کلی صحبت کردن کوک قصه ما گل رو داد و رفت خونه...
کوک ویو
رفتم خونه .
ب.د( بادیگارد) : سلام اقا خوش امدید ..یه خانم پیری داخل خونه منتظر شمان..
با تعجب رفتم داخل خونه یه خانم لاغر و پیر رو مبل نشسته بود ..
خ.پ( خانم پیر) : سلام پسرم خوبی میخوام یه رازی رو بهت بگم قول بده باور کنی چون همش حقیقته ...
کوک: سلام سریع بگو ..
خ.پ: تو یک خواهر داری..
...
تمام
لایک و کامنت بزاریددددددد.یهجهبچب🤌😐
لونا ویو
.
همینجور که داشتم با ته حرف میزدم که یهو چشم های ته به خماری رفت جلو میومد و من عقب میرفتم ک...لب هاشو رو لب های گذاشت..
ته ویو
.
لب های لونا رو با وَلَه ( البته فک کنم اشتب نوشتم) میخوردم ..دیدم همکاری نمیکنه لبشو دندون گرفتم به خودش اومد و همکاری کرد ..
...
..
یهو یکی با سرعت درو باز کرد ..هه کوک..
رگ های دستش زده بود بیرون چشم هاش به
قرمزی میزد ..معلومه عصبیه..میدونستم ..پس برای حرص بیشتر لونا رو بیشتر بوس کردم
کوک ویو
..
کوک: اهم ..( با عصبانیت و حرص)
ته: اوه ببخشید دوست عزیز..هه..( پوزخند)
راوی ویو
بعد از کلی صحبت کردن کوک قصه ما گل رو داد و رفت خونه...
کوک ویو
رفتم خونه .
ب.د( بادیگارد) : سلام اقا خوش امدید ..یه خانم پیری داخل خونه منتظر شمان..
با تعجب رفتم داخل خونه یه خانم لاغر و پیر رو مبل نشسته بود ..
خ.پ( خانم پیر) : سلام پسرم خوبی میخوام یه رازی رو بهت بگم قول بده باور کنی چون همش حقیقته ...
کوک: سلام سریع بگو ..
خ.پ: تو یک خواهر داری..
...
تمام
لایک و کامنت بزاریددددددد.یهجهبچب🤌😐
۲.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.