do not leave me
do not leave me
p6☆
که با صدایی که شنیدم برگشتم پشتمو دیدم کوک داره پشت سرم گریه میکنه خواستم بدوم برم که دستمو و گرفتو منو چسبوند به درخت
ات: ولم کن
کوک: ولت نمیکنم نمی دونم چرا ولی فک کنم واقعا عاشقت شدم
و لباشو چسبوند به لبام نمی خواستم همراهی کنم که هی لبامو گاز میگرفت برام مهم نبود که یهو گفت
کوک: اگر همراهی نکنی بد میبینی
ات: ننیکنم مثلا می خوای چیکار کنی
کوک: میبینیم
کوک لباشو چسبوند به لبام جوری مک میزد که لبام پاره شده بود مجبور بودم همراهیش کنم
کوک: افرین بیبی گرل حالا ببا برگردیم خونه
ات: من با تو عوضی توی اون امارت کوفتی نمیام
کوک: من نگفتم میریم امارت گفتم خونه در ضمن اینجا نمیشه وقتی رسیدیم همچیو برات تعریف میکنم
ات: ننی خواممم
خواستم برم که محکم دستمو کشوند دنبال خودش
ات: چیشد پس کی میرسیم
کوک: رسیدم روبه روتو نگاه کن
با نگاه کردن به روبه روم یت کلبه درختی دیدم که دور تا دورش چراغ داشت باهم رفتیم داخل کوک یه هودی بهم داد گفت
کوک: اینو بپوش
ات: پس شلوار چی
کوک: این بانده در ضمن من دوسپسرتم فک نمیکنم مشکلی باشه
ان: نمی خوام تو دوسپسرم نیستی
کوک: می خوای صابتش کنم
ات: نه نه نیاز نیست ولش همین خوبه
کوک: اکی باش
کوک رفت بیرون و من لباسموعوض کردم رو تخت نشستم که کوک با دوتا شکلات گرم امد تو
ات: تو کجا میخوابی
کوک: پیش دوست دخترم
ات: اها پس اونم اوردی
کوک: اره دیگه
ات: خوشگل(با بغض)
کوک: خیلی
ات: کجاس پس
کوک: روبه روم
با این حرفش نمی دونم چرا ولی قند تو دلم اب شد خندیدم و بغلش کردم کوکم خندید و گفت
کوک: کوچولو ی من
ات: خب حالا تو ضیح بده چیشد که بوسیدیش
کوک کل حقیقت و به ات میگه اونم کوک و میبخشه و قرار شد دیگه اینکارو نکنه
ات: خوابم گرفت
کوک: باشه بیا بغلم ( کوکککک منم خوابم میادااااا🗿😂)
اوتشب تا صبح بغل هم خوابیدن.......
تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد
p6☆
که با صدایی که شنیدم برگشتم پشتمو دیدم کوک داره پشت سرم گریه میکنه خواستم بدوم برم که دستمو و گرفتو منو چسبوند به درخت
ات: ولم کن
کوک: ولت نمیکنم نمی دونم چرا ولی فک کنم واقعا عاشقت شدم
و لباشو چسبوند به لبام نمی خواستم همراهی کنم که هی لبامو گاز میگرفت برام مهم نبود که یهو گفت
کوک: اگر همراهی نکنی بد میبینی
ات: ننیکنم مثلا می خوای چیکار کنی
کوک: میبینیم
کوک لباشو چسبوند به لبام جوری مک میزد که لبام پاره شده بود مجبور بودم همراهیش کنم
کوک: افرین بیبی گرل حالا ببا برگردیم خونه
ات: من با تو عوضی توی اون امارت کوفتی نمیام
کوک: من نگفتم میریم امارت گفتم خونه در ضمن اینجا نمیشه وقتی رسیدیم همچیو برات تعریف میکنم
ات: ننی خواممم
خواستم برم که محکم دستمو کشوند دنبال خودش
ات: چیشد پس کی میرسیم
کوک: رسیدم روبه روتو نگاه کن
با نگاه کردن به روبه روم یت کلبه درختی دیدم که دور تا دورش چراغ داشت باهم رفتیم داخل کوک یه هودی بهم داد گفت
کوک: اینو بپوش
ات: پس شلوار چی
کوک: این بانده در ضمن من دوسپسرتم فک نمیکنم مشکلی باشه
ان: نمی خوام تو دوسپسرم نیستی
کوک: می خوای صابتش کنم
ات: نه نه نیاز نیست ولش همین خوبه
کوک: اکی باش
کوک رفت بیرون و من لباسموعوض کردم رو تخت نشستم که کوک با دوتا شکلات گرم امد تو
ات: تو کجا میخوابی
کوک: پیش دوست دخترم
ات: اها پس اونم اوردی
کوک: اره دیگه
ات: خوشگل(با بغض)
کوک: خیلی
ات: کجاس پس
کوک: روبه روم
با این حرفش نمی دونم چرا ولی قند تو دلم اب شد خندیدم و بغلش کردم کوکم خندید و گفت
کوک: کوچولو ی من
ات: خب حالا تو ضیح بده چیشد که بوسیدیش
کوک کل حقیقت و به ات میگه اونم کوک و میبخشه و قرار شد دیگه اینکارو نکنه
ات: خوابم گرفت
کوک: باشه بیا بغلم ( کوکککک منم خوابم میادااااا🗿😂)
اوتشب تا صبح بغل هم خوابیدن.......
تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد
۴.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.