معلم جذاب من پارت2🐈🥨🤎
ا/ت: (یکی میزنه تو سر خودش) وایییی بدبخت شدم این چه گوهی بود خوردم
سوآ: من که اشاره کردم خودت خفه نمیشی
ا/ت: (کل راه رو از این رپ کیمسوکجینیا رفت:))
◇پرش زمانی به بعد از شام ساعت 07:30◇
ویو ا/ت : بعد شام رفتم بالا نشسته بودم که
جیآ: اا/تتتتت(عربده)
ا/ت: چیههههه؟(عربده تر)
جیآ: برو در رو باز کن (عربده تر تر)
ا/ت: اوکی(چون خونشون جوری بود که پایین دستشویی و سالن و آشپزخونه بود و طبقه بالا هم ۴ تا اتاق بود و چون اتاق ا/ت بیچاره به پله ها نزدیک تر بود اون میرفت در رو باز کنه)
(ات میره در رو باز کنه <لباس ا/ت اسلاید2 >هیچ ایده ای نداشت که کیه وقتی در رو باز کرد خشکش زد )
ا/ت: (خیلی خوب دختر باید خودتو ریلکس نشون بدی) سلام
تهیونگ: (این بچه هم خشکش زده بود با دیدن ا/ت و فقط به بدن ا/ت نیگا میکرد:)) س..س...سل..سلام(با تعجب)
ا/ت: بیا تو [تو دلش: واییی پاک یادم رفته بود که قراره تهیونگ بیاد خونمون واسه ریاضی]
تهیونگ:(با صدای ا/ت به خودش اومد) او .... بله ....
ا/ت: (ته رو به سمت اتاق برد که دید اتاقش واقعا کثیفه که کمی جمع و جورش کرد <عکس اتاق ا/ت اسلاید3>) ببخشید آقای تهیونگ نمیخاستم اینجوری بشه
تهیونگ که به بدن ا/ت زل زده بود با حرف ا/ت به خودش اومد و گفت: چطور؟
ا/ت: امروز دیگه جلوی ماشین رو میگم
تهیونگ:(یادش اومد) او اونو میگی خب اشکالی نداره
ا/ت:ممنون(ا/ت متوجه نگاه های تهیونگ شد) ببخشید الان برمیگردم (رفت به سمت اتاق جیآ) جیآآآآآ
جیآ: چته دختر ؟
ا/ت: جیآ تهیونگ تو اتاقمه(لوس و ادای گریه و کیوت)
جیآ: چی اون چرا تو اتاق توعه؟
ا/ت: خوب این همون معلم ریاضی عه که مامانم اینا استخدام کردن
جیآ: عااا پاک یادم رفته بود(نگاهش به لباس ات میوفته) تو با اینا رفتی جلوی اون؟
ا/ت: پس فکر کردی واسه چی اینجام؟
جیآ: یدونه شلوار اسلش بهش داد با یه سوشرت که هردوتاشون مشکی بود و چون ا/ت قد کوتاه بود براش مناسب نبود و خب چاره ای نداشت
ویو تهیونگ:
ا/ت ۵مین شده بود که رفته بود کمکم با خودم میگفتم این دختر کجاست آخه که یهو با یه لباس پوشیده اما چند سایزی از خودش بزرگتر برگشت خیلی جلوی خودمو گرفتم که نخندم
ا/ت: خب...میتونیم درس رو شروع کنیم؟
تهیونگ: چی؟....عا......عو.....بله بله میتونیم شروع کنیم
ویو تهیونگ:
هین درس هر وقت میخواست بنویسه چون آستینش بلند بود سختش بود که یهو دست خودم نبود که دستشو گرفتم و گذاشتم رو پام و آستینشو تا زدم جوری که دیگه نیاد پایین و بعد با اون یکی دستش هم این کارو کردم
ا/ت: (وقتی دستامو گرفت قلبم تند تند میزد اون آستینامو بالا زد و با اون صورت جذابش نگام کرد و من فقط تو صورتش نگاه میکردم و غرق تماشاش بودم که)
تهیونگ: حالا میتونی بنویسی
ا/ت: با صدای ته به خودم اومدم) عع....ها ....چی .....کجا باید بنویسم؟.....چیو بنویسم؟
تهیونگ: (خندید) یادت رفت؟.........وایسا دوباره توضیح بدم (حالا که فکر میکنم دستاش خیلی نرم بود و سفید و کوچولو:)))) صبر کن ببینم من چرا دارم بهش فکر میکنم؟ اصلا ولش....ولی جوری که نگام میکرد:)))
◇پرش زمانی به ساعت 09:30◇
تهیونگ: و بعد از معادله میفهمیم که ایکس مساوی با ۲ضربدر منفی ۴ میشه......فهمیدی ا/ت؟
ا/ت: آره فهمیدم ته
تهیونگ: آفرین.....ساعتو ببین وقت رفتنه
ا/ت: بزار بدرقه ات کنم(بدرقهاش میکه و جلوی در)
تهیونگ: (در ماشین رو باز میکنه) خدافظ ا/ت کوچولو (میخنده) من میرم توعم برو داخل سردت نشه
ا/ت: خداحافظ ته ته بعدا میبینمت(میخنده و دست تکون میده)
تهیونگ:(بعد خدافظی میره)
ا/ت:صبر کن ببینم ته ته یعنی چی چقد زود باهاش پسر خاله شدم:/ اون مثل اینکه استاد دانشگاهمه ها.....ولی .....ولی....... خیلییی جذابه)
تهیونگ تو راه: واییی چقد کیوت بود وقتی نگاهم کرد قلبم خیلی تند میزد:)) ولی ا/ت کوچولو یعنی چی من مثلا استادشم ها یعنی چی ولی بازم خیلی کیوت بود(شروع میکنه به حساب کردن فاصله سنی) 11سال؟ چخبره یعنی من انقد پیر شدم؟ ولی بازم سن یه عدده)
ا/ت خونه:(آییییی خدا عجب روز جذابی بود حالا دیگه بخوابم)(روتین قبل خوابشو انجام میده و وقتی چراغو خاموش میکنه و میره تو تختش همش به تهیونگ فکر میکنه و یواش یواش خوابش میبره)
تهیونگ تو خونه: رو تختش انقد به ا/ت فکر یکنه که خوابش میبره)
صبح روز بعد.........
ممنون میشم حمایتم کنی🦋💙🫂
سوآ: من که اشاره کردم خودت خفه نمیشی
ا/ت: (کل راه رو از این رپ کیمسوکجینیا رفت:))
◇پرش زمانی به بعد از شام ساعت 07:30◇
ویو ا/ت : بعد شام رفتم بالا نشسته بودم که
جیآ: اا/تتتتت(عربده)
ا/ت: چیههههه؟(عربده تر)
جیآ: برو در رو باز کن (عربده تر تر)
ا/ت: اوکی(چون خونشون جوری بود که پایین دستشویی و سالن و آشپزخونه بود و طبقه بالا هم ۴ تا اتاق بود و چون اتاق ا/ت بیچاره به پله ها نزدیک تر بود اون میرفت در رو باز کنه)
(ات میره در رو باز کنه <لباس ا/ت اسلاید2 >هیچ ایده ای نداشت که کیه وقتی در رو باز کرد خشکش زد )
ا/ت: (خیلی خوب دختر باید خودتو ریلکس نشون بدی) سلام
تهیونگ: (این بچه هم خشکش زده بود با دیدن ا/ت و فقط به بدن ا/ت نیگا میکرد:)) س..س...سل..سلام(با تعجب)
ا/ت: بیا تو [تو دلش: واییی پاک یادم رفته بود که قراره تهیونگ بیاد خونمون واسه ریاضی]
تهیونگ:(با صدای ا/ت به خودش اومد) او .... بله ....
ا/ت: (ته رو به سمت اتاق برد که دید اتاقش واقعا کثیفه که کمی جمع و جورش کرد <عکس اتاق ا/ت اسلاید3>) ببخشید آقای تهیونگ نمیخاستم اینجوری بشه
تهیونگ که به بدن ا/ت زل زده بود با حرف ا/ت به خودش اومد و گفت: چطور؟
ا/ت: امروز دیگه جلوی ماشین رو میگم
تهیونگ:(یادش اومد) او اونو میگی خب اشکالی نداره
ا/ت:ممنون(ا/ت متوجه نگاه های تهیونگ شد) ببخشید الان برمیگردم (رفت به سمت اتاق جیآ) جیآآآآآ
جیآ: چته دختر ؟
ا/ت: جیآ تهیونگ تو اتاقمه(لوس و ادای گریه و کیوت)
جیآ: چی اون چرا تو اتاق توعه؟
ا/ت: خوب این همون معلم ریاضی عه که مامانم اینا استخدام کردن
جیآ: عااا پاک یادم رفته بود(نگاهش به لباس ات میوفته) تو با اینا رفتی جلوی اون؟
ا/ت: پس فکر کردی واسه چی اینجام؟
جیآ: یدونه شلوار اسلش بهش داد با یه سوشرت که هردوتاشون مشکی بود و چون ا/ت قد کوتاه بود براش مناسب نبود و خب چاره ای نداشت
ویو تهیونگ:
ا/ت ۵مین شده بود که رفته بود کمکم با خودم میگفتم این دختر کجاست آخه که یهو با یه لباس پوشیده اما چند سایزی از خودش بزرگتر برگشت خیلی جلوی خودمو گرفتم که نخندم
ا/ت: خب...میتونیم درس رو شروع کنیم؟
تهیونگ: چی؟....عا......عو.....بله بله میتونیم شروع کنیم
ویو تهیونگ:
هین درس هر وقت میخواست بنویسه چون آستینش بلند بود سختش بود که یهو دست خودم نبود که دستشو گرفتم و گذاشتم رو پام و آستینشو تا زدم جوری که دیگه نیاد پایین و بعد با اون یکی دستش هم این کارو کردم
ا/ت: (وقتی دستامو گرفت قلبم تند تند میزد اون آستینامو بالا زد و با اون صورت جذابش نگام کرد و من فقط تو صورتش نگاه میکردم و غرق تماشاش بودم که)
تهیونگ: حالا میتونی بنویسی
ا/ت: با صدای ته به خودم اومدم) عع....ها ....چی .....کجا باید بنویسم؟.....چیو بنویسم؟
تهیونگ: (خندید) یادت رفت؟.........وایسا دوباره توضیح بدم (حالا که فکر میکنم دستاش خیلی نرم بود و سفید و کوچولو:)))) صبر کن ببینم من چرا دارم بهش فکر میکنم؟ اصلا ولش....ولی جوری که نگام میکرد:)))
◇پرش زمانی به ساعت 09:30◇
تهیونگ: و بعد از معادله میفهمیم که ایکس مساوی با ۲ضربدر منفی ۴ میشه......فهمیدی ا/ت؟
ا/ت: آره فهمیدم ته
تهیونگ: آفرین.....ساعتو ببین وقت رفتنه
ا/ت: بزار بدرقه ات کنم(بدرقهاش میکه و جلوی در)
تهیونگ: (در ماشین رو باز میکنه) خدافظ ا/ت کوچولو (میخنده) من میرم توعم برو داخل سردت نشه
ا/ت: خداحافظ ته ته بعدا میبینمت(میخنده و دست تکون میده)
تهیونگ:(بعد خدافظی میره)
ا/ت:صبر کن ببینم ته ته یعنی چی چقد زود باهاش پسر خاله شدم:/ اون مثل اینکه استاد دانشگاهمه ها.....ولی .....ولی....... خیلییی جذابه)
تهیونگ تو راه: واییی چقد کیوت بود وقتی نگاهم کرد قلبم خیلی تند میزد:)) ولی ا/ت کوچولو یعنی چی من مثلا استادشم ها یعنی چی ولی بازم خیلی کیوت بود(شروع میکنه به حساب کردن فاصله سنی) 11سال؟ چخبره یعنی من انقد پیر شدم؟ ولی بازم سن یه عدده)
ا/ت خونه:(آییییی خدا عجب روز جذابی بود حالا دیگه بخوابم)(روتین قبل خوابشو انجام میده و وقتی چراغو خاموش میکنه و میره تو تختش همش به تهیونگ فکر میکنه و یواش یواش خوابش میبره)
تهیونگ تو خونه: رو تختش انقد به ا/ت فکر یکنه که خوابش میبره)
صبح روز بعد.........
ممنون میشم حمایتم کنی🦋💙🫂
۱۵.۶k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.