یک استکان حرف برای خواهر عزیزم parisa
یک استکان حرف برای خواهر عزیزم parisa
روز فروغ تو باد می امد...
دنیا مدهوش از امدنت بود...!جهان را میگفتی؟!انگار اشفته بود..
انگار امادگی حضورت را نداشت...
نمیدانست با این اتفاق چه کند؟!.. ترس بر اندام دنیا افتادو شهر لرزید!!
باد هراسان به دور خود می چرخید...
خورشید در حال غروب بود...او هم نتوانست امدنت را ببیند..رفت که رفت!
و تو امدی و جای خورشید بر دلم تابیدی...
جای باد فریاد زدی ...
جای زلزله شهر دلم را لرزاندی
خواهر گلم ساده باش اما بی انتها
اروم باش ولی پر شور
بیقرار باش ولی برقرار
امروز برای من روز تولدته چون خواهرم شدی...
دوستت دارم اجی parisa
***delaram***
روز فروغ تو باد می امد...
دنیا مدهوش از امدنت بود...!جهان را میگفتی؟!انگار اشفته بود..
انگار امادگی حضورت را نداشت...
نمیدانست با این اتفاق چه کند؟!.. ترس بر اندام دنیا افتادو شهر لرزید!!
باد هراسان به دور خود می چرخید...
خورشید در حال غروب بود...او هم نتوانست امدنت را ببیند..رفت که رفت!
و تو امدی و جای خورشید بر دلم تابیدی...
جای باد فریاد زدی ...
جای زلزله شهر دلم را لرزاندی
خواهر گلم ساده باش اما بی انتها
اروم باش ولی پر شور
بیقرار باش ولی برقرار
امروز برای من روز تولدته چون خواهرم شدی...
دوستت دارم اجی parisa
***delaram***
۱.۵k
۰۶ مهر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.