پارت ۱۷
ویو ا.ت
تا چند دقیقه به هم نگاه میکردیم بعد جونکوک گفت
جونکوک . نگام نکن
ا.ت . خودت داری منو نگاه میکنی😑
جونکوک . 🤭
ا.ت . درد
جونکوک . 😶
ا.ت . حالا چرا لا در وایسادی
جونکوک . 😳(میره میشینه رو کاناپه)
ا.ت . ارباب
جونکوک . بله🙄
ا.ت . حالا چرا قیافتو اونجوری میکنی
جونکوک . بهم نگو ارباب😑
ا.ت . پس بگم چی😐
جونکوک . بهم بگو کوک
ا.ت . کوک
جونکوک . بله☺️
ا.ت . میتونم یه سوال بپرسم
جونکوک. بپرس
ا.ت . شبا کجا بخوابم
جونکوک . منظورت چیه؟
ا.ت . تو بهم اتاق ندادی
جونکوک . خدمتکارا زیادن همه اتاقا و گرفتن دیگه اتاق خالی نیست(جونکوک داره دوروغ میگه امارتشون پره اتاق خالیه،کوک از این دوروغ هدف هاییییی داره)
ا.ت پس من چیکار بکنم
جونکوک . همینجا بخواب😌
ا.ت . 😳
جونکوک . من میرم رو کاناپه تو هم رو تخت
ا.ت . باشه 😁
جونکوک . به همین راحتی قبول کردی ؟
ا.ت . آره🤭
ویو جونکوک
این چش شده بود همین که گفتم تو یه اتاق بمونیم گل از گلش شکفت و زود قبول کرد من که از کار این بشر سر در نمیارم
ویو ا.ت
وایییییی خدا تا گفت تو یه اتاق باشیم زوق مرگ شدم زود قبول کردم خدیاااااااااااااا تو حال خدم بودم که یهو گفت
کوک . اممم ا.ت
ا.ت . بله
کوک . اتاقو مرتب کن خیلی بهم ریختس
ا.ت . چشم🏃
جونکوک . آفرین
شروع کردم جمع کردن بعد رفتم تو آشپزخونه که دیدم واااایییییی آشپزخونه جمعه حتما کوک جمع کرده 🤭
رفتم جارو برداشتم رفتم سمت اتاق همه جا جارو کردن بودم فقت زیر پای کوک رفتم سمتش گفتم
ا.ت . پاهاتو ببر بالا تا جارو بزنم
جونکوک . چشم (پاهاشو برد بالا)
شروع کردم جارو زدن چشام خورد به ک.ی.ر.ش افتاد که قشنگ معلوم بود و بزرگ بود یهو گفت
کوک . میخوایش
ا.ت . چی رو
کوک . همونی که داری نگاش میکنی
ا.ت . چی؟
کوک . همونی که بخاطرت برجسته شده
لی لی های من عاشقتونم
تا چند دقیقه به هم نگاه میکردیم بعد جونکوک گفت
جونکوک . نگام نکن
ا.ت . خودت داری منو نگاه میکنی😑
جونکوک . 🤭
ا.ت . درد
جونکوک . 😶
ا.ت . حالا چرا لا در وایسادی
جونکوک . 😳(میره میشینه رو کاناپه)
ا.ت . ارباب
جونکوک . بله🙄
ا.ت . حالا چرا قیافتو اونجوری میکنی
جونکوک . بهم نگو ارباب😑
ا.ت . پس بگم چی😐
جونکوک . بهم بگو کوک
ا.ت . کوک
جونکوک . بله☺️
ا.ت . میتونم یه سوال بپرسم
جونکوک. بپرس
ا.ت . شبا کجا بخوابم
جونکوک . منظورت چیه؟
ا.ت . تو بهم اتاق ندادی
جونکوک . خدمتکارا زیادن همه اتاقا و گرفتن دیگه اتاق خالی نیست(جونکوک داره دوروغ میگه امارتشون پره اتاق خالیه،کوک از این دوروغ هدف هاییییی داره)
ا.ت پس من چیکار بکنم
جونکوک . همینجا بخواب😌
ا.ت . 😳
جونکوک . من میرم رو کاناپه تو هم رو تخت
ا.ت . باشه 😁
جونکوک . به همین راحتی قبول کردی ؟
ا.ت . آره🤭
ویو جونکوک
این چش شده بود همین که گفتم تو یه اتاق بمونیم گل از گلش شکفت و زود قبول کرد من که از کار این بشر سر در نمیارم
ویو ا.ت
وایییییی خدا تا گفت تو یه اتاق باشیم زوق مرگ شدم زود قبول کردم خدیاااااااااااااا تو حال خدم بودم که یهو گفت
کوک . اممم ا.ت
ا.ت . بله
کوک . اتاقو مرتب کن خیلی بهم ریختس
ا.ت . چشم🏃
جونکوک . آفرین
شروع کردم جمع کردن بعد رفتم تو آشپزخونه که دیدم واااایییییی آشپزخونه جمعه حتما کوک جمع کرده 🤭
رفتم جارو برداشتم رفتم سمت اتاق همه جا جارو کردن بودم فقت زیر پای کوک رفتم سمتش گفتم
ا.ت . پاهاتو ببر بالا تا جارو بزنم
جونکوک . چشم (پاهاشو برد بالا)
شروع کردم جارو زدن چشام خورد به ک.ی.ر.ش افتاد که قشنگ معلوم بود و بزرگ بود یهو گفت
کوک . میخوایش
ا.ت . چی رو
کوک . همونی که داری نگاش میکنی
ا.ت . چی؟
کوک . همونی که بخاطرت برجسته شده
لی لی های من عاشقتونم
۷.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.