پارت ۴

از زبان ا/ت
منو دازای تو اتاق نشسته بودیم من کتاب می خوندم ولی دازای داشت به خدش بانداژ می پیچید دیدم نمی تونه رفتم کمکش ا/ت:دازای کمک نمی خوای 😊 دازای:چرا🤨 ا/ت:تا بانداژات روببندی 😐 دازای ساکت شد فکر کنم کمک می خواست رفتم جلو که یهو😲
از زبان راوی
یهو دازای دستمو گرفت منو کشید طرف خودش 😈 دازای:موش کوچولو بالاخره گیرت آوردم حالا باهات چیکار کنم😈☠️ دازای اومد دم گوشم گفت چیکار کنم برای من بشی آه صبر کن تو الانشم مال منی با این حرف دازای ا/ ت با این حرف دازای گوجه فرنگی شد 🍅 دازای چونه ا/ت رو گرفت آورد نزدیک بعد محکم بوسید بعد یه بوسه طولانی ا/ت رو ول کرد لبای ا/ت کبود شد🤕 دازای ا/ت رو انداخت رو تخت آروم دکمه های لباس ا/ت رو باز کرد سی.نه های ا/ت رو می مکید و مارک می‌گذاشت آروم امد پایین (چیز های پایین رو درآورد خودتون می دونید) بعد با دوتا انگشت تنظیم کرد (نکته دازای هم لخت بود)بعد وارد ا/ت کرد آروم تلمبه زد تا ا/ت عادت کنه بد تند تند ا/ت ناله میکرد بعد تموم شدن عبادت دل چسبتون دازای آروم ا/ت بوس میکرد بعد از بوسیدن به ا/ت میگه دوست دارم و ا/ت هم همین طور از همون زمان ا/ت ودازای باهم رابطه دارن
لایک یادت نر❤
لایک نکنی شب میام تو خوابتون🔪☠️