ماه خونین پارت ۱۴
ماه خونین p14
با باز کردن در جینا محکم پرید تو بغلم بعد که پسرارو دید گفت : اینجا چه خبره 😐
نامجون : جینا میشه بیایم داخل باهم حرف میزنیم
جینا : ا البته بیاین تو
دخترا : جینا کی بود
تهیونگ : کی بود نه کیه مثل اینکه مارو یادتون رفته ها 😐
سارا و هانا باهم : داداشیییییییی رفتن تو بغل تهیونگ
سیرن : شماها اینجایین میدونین چقدر دلمون براتون تنگ شده بود نباید یه سر به خواهراتون میزدین😭
هوپی : واقعا ببخشید ما مجبور بودی مواظب سرزمین باشیم
سونی : اهم اهم ببخشید که منم اینجاما 😐
همه خواهرا رفتن بغل سونی ولی بعد متوجه یع چیزی شدن
مارلی : سونی تو موهات سفیده 😳
یونسو : اره وایسا ببینم دندوناتو نشون بده ببینم
تا دندوناشو نشون داد از تعجب چشماشون گرد شد
سانی : سو سونی تو خوناشام شدی 🤯
جینا : پسرا باید همه چیو توضیح بدین همین الان😑
پسرا همه چیو توضیح دادن
هانا : ببینم ینی الان ما باید برگردیم خونه ؟
تهیونگ : اره
سارا : ولی هنوز جادوگر نابود نشده اگه بفهمه ما اومدیم ...
نامجون : نمیفهمه
جینا : مگه گاوه که نفهمه😐
جین : یااااااا ما از قبل همه کار کردیم اون نمیتونه از مرز خونه رد بشه
شوگا : تازه شماها که قودرتتون بیشتره میتونین در برابرش وایسین
مارلی : مادرم قدرتش زیاد بود ولی چی شد تبدیل به سنگ شد
یونسو : ببینم کوک کجاس
تهیونگ سرشو پایین انداخت و ماجرارو تعریف کرد
یونسو : چ چس گفتی 🥺 نه امکان نداره 😭
جینا : تهیونگ بگو که این یه شوخیه 🥺
هوپی : ما متاسفیم ولی سونی میتونه برش گردونه
سونی : چی من
کوک : اره سونی فقط تو میتونی منو برگردونی
سانی : سونی به کجا نگاه میکنی
سونی : به کوک
دخترا : یه بار دیگه تکرار کن 😳
سونی : یااااااا کوک فقط جسمش از بین رفته روحش اینجاس
هانا : تو چجوری داری اونو میبینی
سونی : با گردنبند مامان
نامجون : میشع تمومش کنین الان باید برگردیم خونه
وقتی رفتیم خونه دوخترا و پسرا کمکم کردن قدرتامو بشناسم ولی من نمیتونستم پرواز کنم از این بابت واقعا عصبانی بودم همشون خیلی راحت از روی زنمین بلان میشن ولی من نه ... امشب ماه واقعا خوشگله رفتم بالا پشتبوم همون جایی که میخواستم خودمو پرت کنم پایین داشتم به ماه نگاه میکردم که ....
نظر یادتون نره 😘😘
با باز کردن در جینا محکم پرید تو بغلم بعد که پسرارو دید گفت : اینجا چه خبره 😐
نامجون : جینا میشه بیایم داخل باهم حرف میزنیم
جینا : ا البته بیاین تو
دخترا : جینا کی بود
تهیونگ : کی بود نه کیه مثل اینکه مارو یادتون رفته ها 😐
سارا و هانا باهم : داداشیییییییی رفتن تو بغل تهیونگ
سیرن : شماها اینجایین میدونین چقدر دلمون براتون تنگ شده بود نباید یه سر به خواهراتون میزدین😭
هوپی : واقعا ببخشید ما مجبور بودی مواظب سرزمین باشیم
سونی : اهم اهم ببخشید که منم اینجاما 😐
همه خواهرا رفتن بغل سونی ولی بعد متوجه یع چیزی شدن
مارلی : سونی تو موهات سفیده 😳
یونسو : اره وایسا ببینم دندوناتو نشون بده ببینم
تا دندوناشو نشون داد از تعجب چشماشون گرد شد
سانی : سو سونی تو خوناشام شدی 🤯
جینا : پسرا باید همه چیو توضیح بدین همین الان😑
پسرا همه چیو توضیح دادن
هانا : ببینم ینی الان ما باید برگردیم خونه ؟
تهیونگ : اره
سارا : ولی هنوز جادوگر نابود نشده اگه بفهمه ما اومدیم ...
نامجون : نمیفهمه
جینا : مگه گاوه که نفهمه😐
جین : یااااااا ما از قبل همه کار کردیم اون نمیتونه از مرز خونه رد بشه
شوگا : تازه شماها که قودرتتون بیشتره میتونین در برابرش وایسین
مارلی : مادرم قدرتش زیاد بود ولی چی شد تبدیل به سنگ شد
یونسو : ببینم کوک کجاس
تهیونگ سرشو پایین انداخت و ماجرارو تعریف کرد
یونسو : چ چس گفتی 🥺 نه امکان نداره 😭
جینا : تهیونگ بگو که این یه شوخیه 🥺
هوپی : ما متاسفیم ولی سونی میتونه برش گردونه
سونی : چی من
کوک : اره سونی فقط تو میتونی منو برگردونی
سانی : سونی به کجا نگاه میکنی
سونی : به کوک
دخترا : یه بار دیگه تکرار کن 😳
سونی : یااااااا کوک فقط جسمش از بین رفته روحش اینجاس
هانا : تو چجوری داری اونو میبینی
سونی : با گردنبند مامان
نامجون : میشع تمومش کنین الان باید برگردیم خونه
وقتی رفتیم خونه دوخترا و پسرا کمکم کردن قدرتامو بشناسم ولی من نمیتونستم پرواز کنم از این بابت واقعا عصبانی بودم همشون خیلی راحت از روی زنمین بلان میشن ولی من نه ... امشب ماه واقعا خوشگله رفتم بالا پشتبوم همون جایی که میخواستم خودمو پرت کنم پایین داشتم به ماه نگاه میکردم که ....
نظر یادتون نره 😘😘
۲۵.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.