maid of the mansion
(4)
اریک: حالا هم برو نیمخوام ببینمت جئون جونگ کوک!
تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم
جونگ کوک: لعنتتتت بهت پارک یونجی به خاطر تو با بهترین دوستم بحثم شد
تهیونگ: باید بدونم یونجی کیه چجور ادمیه و گذشتش چیه
جیمین: باید بریم پیش جونگ کی
تهیونگ: درسته کار درست ترین هیونگ دنیا دلم براش تنگ شده
جیمین: موافقم منم همینطور
جونگ کوک: بریم دیگه
تهیونگ: اریک کجاست؟
جونگ کوک: اون رفت
جیمین: گند زدی
جونگ کوک: ولم کنید حداقل شما ولم کنید
یونجی: با خانم جانگ ناهار رو حاضر کردیم اتاق ها رو هم حاضر کردیم منم یه دوش گرفتم و حاضر شدم یه ارایش لایت کردم و اومدم پایین اولین بار بود که قرار بود برادر دیگه جونگ کوک رو ببینم و همچنین دوستش به احتمال زیاد امروز اریک هم میاد دلم براش تنگ شده بود بر خلاف جونگ کوک که همیشه ساکته اریک خیلی پر ذوغ و هیجانه ( لباس یونجی اسلاید ۲ )
جونگ کوک: به عمارت که رسیدیم خدمتکار ها چمدون ها رو به اتاق هایی که یونجی بهشون گفت بردن ما هم وارد عمارت شدیم یونجی با همون لبخندنش منتظر ما بود از دیدنش عصبی میشدم دیگه الان ازش متنفرم!
تهیونگ: پس پارک یونجی معروف تویی
یونجی: خوشبتم
تهیونگ: من تهیونگم برادر بزرگتر جونگ کوک
جیمین: منم جیمینم دوست تهیونگ و کوک
یونجی: خوشبختم
تهیونگ: معصومیت نگاهش عشقش نسبت به جونگ کوک همش فراتر از چیزی بود که تصور میکردم با این وجود اون دختر باهوشی بود اما در زمان فعلی قلبش به مغزش حکم فرما شده بود!
یونجی: جونگ کوک به نظر ناراحت میومد به سمتش رفتم تا خواستم چیزی بگم
جونگ کوک: یونجی یک کلمه هم نگو عصبیم یه چیزی میگم ناراحت میشی
یونجی: باشه..... یجورایی ناراحت شدم تا حالا اینجوری باهام حرف نزده بود ولی به روی خودم نیاوردم به بقیه پیوستم تهیونگ خیلی باهوش و مهربون بود جیمین باهوش و خونگرم بود هر دوتاشون خیلی خوب بودن ما میگفتیم و میخندیدیم اما جونگ کوک فکرش مشغول بود اصلا انگار تو جمع حضور نداشت با تردید گفتم: آااا...میگم امروز اریک نمیاد
جونگ کوک: نه نمیاد
یونجی: چ..
جونگ کوک: بهت چی گفته بودم
یونجی: خیله خب
تهیونگ: یونجی اصلا خنگ نبود فقط خیلی عاشق بود
یونجی: من میرم از بالا یه چیزی بیارم خیلی زود بر میگردم
جیمین، تهیونگ: خیله خب راحت باش
........
اریک: حالا هم برو نیمخوام ببینمت جئون جونگ کوک!
تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم
جونگ کوک: لعنتتتت بهت پارک یونجی به خاطر تو با بهترین دوستم بحثم شد
تهیونگ: باید بدونم یونجی کیه چجور ادمیه و گذشتش چیه
جیمین: باید بریم پیش جونگ کی
تهیونگ: درسته کار درست ترین هیونگ دنیا دلم براش تنگ شده
جیمین: موافقم منم همینطور
جونگ کوک: بریم دیگه
تهیونگ: اریک کجاست؟
جونگ کوک: اون رفت
جیمین: گند زدی
جونگ کوک: ولم کنید حداقل شما ولم کنید
یونجی: با خانم جانگ ناهار رو حاضر کردیم اتاق ها رو هم حاضر کردیم منم یه دوش گرفتم و حاضر شدم یه ارایش لایت کردم و اومدم پایین اولین بار بود که قرار بود برادر دیگه جونگ کوک رو ببینم و همچنین دوستش به احتمال زیاد امروز اریک هم میاد دلم براش تنگ شده بود بر خلاف جونگ کوک که همیشه ساکته اریک خیلی پر ذوغ و هیجانه ( لباس یونجی اسلاید ۲ )
جونگ کوک: به عمارت که رسیدیم خدمتکار ها چمدون ها رو به اتاق هایی که یونجی بهشون گفت بردن ما هم وارد عمارت شدیم یونجی با همون لبخندنش منتظر ما بود از دیدنش عصبی میشدم دیگه الان ازش متنفرم!
تهیونگ: پس پارک یونجی معروف تویی
یونجی: خوشبتم
تهیونگ: من تهیونگم برادر بزرگتر جونگ کوک
جیمین: منم جیمینم دوست تهیونگ و کوک
یونجی: خوشبختم
تهیونگ: معصومیت نگاهش عشقش نسبت به جونگ کوک همش فراتر از چیزی بود که تصور میکردم با این وجود اون دختر باهوشی بود اما در زمان فعلی قلبش به مغزش حکم فرما شده بود!
یونجی: جونگ کوک به نظر ناراحت میومد به سمتش رفتم تا خواستم چیزی بگم
جونگ کوک: یونجی یک کلمه هم نگو عصبیم یه چیزی میگم ناراحت میشی
یونجی: باشه..... یجورایی ناراحت شدم تا حالا اینجوری باهام حرف نزده بود ولی به روی خودم نیاوردم به بقیه پیوستم تهیونگ خیلی باهوش و مهربون بود جیمین باهوش و خونگرم بود هر دوتاشون خیلی خوب بودن ما میگفتیم و میخندیدیم اما جونگ کوک فکرش مشغول بود اصلا انگار تو جمع حضور نداشت با تردید گفتم: آااا...میگم امروز اریک نمیاد
جونگ کوک: نه نمیاد
یونجی: چ..
جونگ کوک: بهت چی گفته بودم
یونجی: خیله خب
تهیونگ: یونجی اصلا خنگ نبود فقط خیلی عاشق بود
یونجی: من میرم از بالا یه چیزی بیارم خیلی زود بر میگردم
جیمین، تهیونگ: خیله خب راحت باش
........
۱۱.۳k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.