Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
کلی چیزی عجیب غریب پیدا کردیم عکس گرفتیم شب شد ک امدیم عکس هارو بررسی کنیم،اولین عکس یک ایینه بود
بهرام:الان این ایینه چیش عجیبه؟ایا؟
مبینا:هروقت ک به ایینه نگاه میکردم حس خوبی نمگرفتم و دوم اینک وقتی زیاد بهش خیره شدم چهره م داشت عوض میشد(اروم)
صدرا:حالا من یک ساعت عجیب تو اشپزخونه پشت یخچال دیدم نگاه کنید این ساعت یک ساعت معمولی نیست عدد هایی روش۷،۵،۳،۱هستش ما باید بفهمم این عدد هاچی چیزو رو نشون میدن مثل سال روز ماها
دریا: ما باید فردا بفهمم ک این ایینه و ساعت چی و دوم اینک باید سن رضا رو بفهمم
فردا شد ما یک تست میخواستم انجام بدیم ما رفتیم دم در حیاط و کامیار پیش اون ساعت بود مامانجون باباحاجی همش زیرزمین بودن و این کارمارو خیلی اسون میکرد ما در حیاط بازکردیم ک قفل بود بعد کامیار اشاره داد ک ساعت به جلو رفت،و هروقت ک ما دم در میرفتیم ساعت به جلو میرفت
ما امدیم تو اتاقمون
دریا: گوشی هاتون نگاکنید
گوشی هامون نگا کردیم دیدیم تاریخ مرگمون عوض شده
کمند: شده ۲۰۲۴/۸/۱۶
صدرا: اگه اینجوری پس ما هروقت ک میخوایم فرار کنیم تاریخ مرگمون عقب میوفته
کامیار: اره پس این میتونه کمکون کنه
دریا: ولی این به نفع ما نیست
کامیار: یعنی چی؟
دریا: نگاه کنید فکر کنم ما تو حلقه زمانی گیر کردیم این خونه مثل یک زندانه مارو یاد گذشته میندازه و نمزاره بریم ما ایندیم و اینایی ک میبینم گذشته اس
بهرام: این روح ازمون چی میخواد؟
کامیار: امشب میریم با رضا صحبت کنیم من دیگ خسته شدم
شب شد ک همگی رفتیم پایین کلی صداش زدیم ولی بی فایده بود داشتیم برمیگشتیم که یکی از پشت موهامو کشید
دریا:ولم کنننننننننننن
کامیار دستمو گرفت اون روح هم منو ول نمکرد
رضا: ولششش کنننن(باداد)
اینقدر زورش زیاد بود ک منو گرفت و چشام سیاهی رفت دیگ چیزی نفهمیدم
(کامیار)
اون ارواح دریا رو گرفت اینقدر عصبانی بودم ک رفتم جای مامانجون باباحاجی
کامیار: بخاطر شما لعنتی هاا دریا رو گرفت رضا
مامانجون: اون نیاز به همسر داره
کامیار: گوه خوردههههههههههههه(باداد)
همگی نشسته بودیم
کامیار: باید یکاری کنیم
مبینا: باید با رضا حرف بزنیم بیبینم چی میخواد ازمون
صدرا: مامانجون باباحاجی بگید ک ما چجوری با این شیطان حرف بزنیم
مامانجون: ما نمدونیم خودمون هم طلسم شدیم و تو زمان گیر کردیم باید باهام دیگ یکی از روح هایی مظلومین ک رضا کشته رو احظار کنیم و ازش کمک بخوایم
کلی چیزی عجیب غریب پیدا کردیم عکس گرفتیم شب شد ک امدیم عکس هارو بررسی کنیم،اولین عکس یک ایینه بود
بهرام:الان این ایینه چیش عجیبه؟ایا؟
مبینا:هروقت ک به ایینه نگاه میکردم حس خوبی نمگرفتم و دوم اینک وقتی زیاد بهش خیره شدم چهره م داشت عوض میشد(اروم)
صدرا:حالا من یک ساعت عجیب تو اشپزخونه پشت یخچال دیدم نگاه کنید این ساعت یک ساعت معمولی نیست عدد هایی روش۷،۵،۳،۱هستش ما باید بفهمم این عدد هاچی چیزو رو نشون میدن مثل سال روز ماها
دریا: ما باید فردا بفهمم ک این ایینه و ساعت چی و دوم اینک باید سن رضا رو بفهمم
فردا شد ما یک تست میخواستم انجام بدیم ما رفتیم دم در حیاط و کامیار پیش اون ساعت بود مامانجون باباحاجی همش زیرزمین بودن و این کارمارو خیلی اسون میکرد ما در حیاط بازکردیم ک قفل بود بعد کامیار اشاره داد ک ساعت به جلو رفت،و هروقت ک ما دم در میرفتیم ساعت به جلو میرفت
ما امدیم تو اتاقمون
دریا: گوشی هاتون نگاکنید
گوشی هامون نگا کردیم دیدیم تاریخ مرگمون عوض شده
کمند: شده ۲۰۲۴/۸/۱۶
صدرا: اگه اینجوری پس ما هروقت ک میخوایم فرار کنیم تاریخ مرگمون عقب میوفته
کامیار: اره پس این میتونه کمکون کنه
دریا: ولی این به نفع ما نیست
کامیار: یعنی چی؟
دریا: نگاه کنید فکر کنم ما تو حلقه زمانی گیر کردیم این خونه مثل یک زندانه مارو یاد گذشته میندازه و نمزاره بریم ما ایندیم و اینایی ک میبینم گذشته اس
بهرام: این روح ازمون چی میخواد؟
کامیار: امشب میریم با رضا صحبت کنیم من دیگ خسته شدم
شب شد ک همگی رفتیم پایین کلی صداش زدیم ولی بی فایده بود داشتیم برمیگشتیم که یکی از پشت موهامو کشید
دریا:ولم کنننننننننننن
کامیار دستمو گرفت اون روح هم منو ول نمکرد
رضا: ولششش کنننن(باداد)
اینقدر زورش زیاد بود ک منو گرفت و چشام سیاهی رفت دیگ چیزی نفهمیدم
(کامیار)
اون ارواح دریا رو گرفت اینقدر عصبانی بودم ک رفتم جای مامانجون باباحاجی
کامیار: بخاطر شما لعنتی هاا دریا رو گرفت رضا
مامانجون: اون نیاز به همسر داره
کامیار: گوه خوردههههههههههههه(باداد)
همگی نشسته بودیم
کامیار: باید یکاری کنیم
مبینا: باید با رضا حرف بزنیم بیبینم چی میخواد ازمون
صدرا: مامانجون باباحاجی بگید ک ما چجوری با این شیطان حرف بزنیم
مامانجون: ما نمدونیم خودمون هم طلسم شدیم و تو زمان گیر کردیم باید باهام دیگ یکی از روح هایی مظلومین ک رضا کشته رو احظار کنیم و ازش کمک بخوایم
۶.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.