پارت ۳۳ *My alpha*
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و با بیخیالی سوار ماشینش شد..سولمین هم پشت بندش در ماشین مشکی رنگ جفشتشو باز کرد و کنارش نشست.
"بریم؟"
تهیونگ گفت وسولمین با تعجب بهش نگاه کرد و گفت
"چانیول چی"
"اوفففف باشه"
چند دقیقه در سکوت نشسته بودند که سولمین نالید
"تهههیونگگگ"
تهیونگ هومی گفت و سولمین ادامه داد
"بر نگردیم به پک"
"باشه"
با تعجب به تهیونگ نگاه کرد و پرسید
"کجا میریم؟"
"تو کجا دوست داری"
"شهر بازی"
تهیونگ چشماشو درشت کرد و نالید
"نهههه"
اما سولمین بر عکس تهیونگ دستاشو به هم کوبید و با هیجان و ذوق تو چشماش به تهیونگ نگاه کرد و گفت
"خب پس میریم شهر بازی"
تهیونگ سرشو به فرمون ماشین کوبید و نالید
"نهههه"
اما سولمین دست به سینه با لبخند شیطانی رو لبش گفت
"ارهههه"
چانیول در ماشین رو باز کرد و پشت نشست و با ناراحتی گفت
"بریم..منو برسون پک"
جونگکوک برگشت و با تردید نگاهی بهش انداخت اما چانیول نگاهشو به دستاش داد و وقتی سرشو بالا اورد با دندون های چفت شده و اخم غلیظی بین ابروهاش به جونگکوک نگاه کرد و پسرک نگاهشو دزدید و برگشت.
سوالا دونه به دونه توی ذهن سولمین رژه میرفتن.
*یعنی چی شده؟*
*چرا موند؟*
*چرا عصبیه؟*
*چرا اخم کرده؟*
*تو خونه یونگی چی کار داشت؟*
تهیونگ نگاهی به سولمین انداخت و شونه ای بالا انداخت و راه افتاد
"بریم؟"
تهیونگ گفت وسولمین با تعجب بهش نگاه کرد و گفت
"چانیول چی"
"اوفففف باشه"
چند دقیقه در سکوت نشسته بودند که سولمین نالید
"تهههیونگگگ"
تهیونگ هومی گفت و سولمین ادامه داد
"بر نگردیم به پک"
"باشه"
با تعجب به تهیونگ نگاه کرد و پرسید
"کجا میریم؟"
"تو کجا دوست داری"
"شهر بازی"
تهیونگ چشماشو درشت کرد و نالید
"نهههه"
اما سولمین بر عکس تهیونگ دستاشو به هم کوبید و با هیجان و ذوق تو چشماش به تهیونگ نگاه کرد و گفت
"خب پس میریم شهر بازی"
تهیونگ سرشو به فرمون ماشین کوبید و نالید
"نهههه"
اما سولمین دست به سینه با لبخند شیطانی رو لبش گفت
"ارهههه"
چانیول در ماشین رو باز کرد و پشت نشست و با ناراحتی گفت
"بریم..منو برسون پک"
جونگکوک برگشت و با تردید نگاهی بهش انداخت اما چانیول نگاهشو به دستاش داد و وقتی سرشو بالا اورد با دندون های چفت شده و اخم غلیظی بین ابروهاش به جونگکوک نگاه کرد و پسرک نگاهشو دزدید و برگشت.
سوالا دونه به دونه توی ذهن سولمین رژه میرفتن.
*یعنی چی شده؟*
*چرا موند؟*
*چرا عصبیه؟*
*چرا اخم کرده؟*
*تو خونه یونگی چی کار داشت؟*
تهیونگ نگاهی به سولمین انداخت و شونه ای بالا انداخت و راه افتاد
۴۳.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.