فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم
«پارت: ۱۳»
که یهو یکی از موهاش گرفت و پرتش کرد کنار.
سرمو برگردوندم و دیدم تهیونگ بود خوشحال شدم!
اول به قصد کشت زدش ، بعد اومد سمت من.
تهیونگ: خوبی سوآه؟ آسیبی ندیدی؟
سوآه: خوبم رئیس کیم، ممنون که نجاتم دادین.
وایی اصلا شبیه همیشه نبود، یه لباس با طرح خیلی خوشگل پوشیده بود که یقه اش باز بود و گلو و ترقوه اش و به خوبی نشون میداد.
خیلی خوشگل شده بود!
مثل ددی ها شده بود.
دستمو گرفت و برد به طرف ماشینش .
تهیونگ: سوارشو!
سوار شدم و راه افتاد.
رسیدیم به محل مهمونی.
مهمونی که چه عرض کنم مثل پارتی بود.
صدای آهنگ به قدری زیاد بود که تا بیرون میومد.
دستمو گرفت و رفتیم داخل.
چند قدم که رفتم جلو توجه پسرا روم جلب شد، فکر کنم بخاطر لباسم بود.
تهیونگ دستمو ول کرد و گفت ...
تهیونگ: من میرم پیش بنیان گذار تا بهش سلام کنم.
سوآه: باش برو ، خوش بگذره.
منم داشتم میگشتم تسا و بین جمعیت پیدا کنم.
همینجوری میگشتم که خوردم به یه پسر.
ازش عذر خواهی کردم.
خدایی خیلی خوش تیپ بود ولی به پای تهیونگ نمیرسید.
خندید و گفت..
سی بانگ : سلام من جانگ سی بانگ هستم😊
سوآه: سلام اسم منم یون سوآه هستش.
سی بانگ: اجازه هست امشبو باهم همراهی کنیم؟
منم قبول کردم.
دستمو کشید و برد وسط و داشتیم باهم میرقصیدیم که چشمم به تهیونگ افتاد.....
(نظر😁)
که یهو یکی از موهاش گرفت و پرتش کرد کنار.
سرمو برگردوندم و دیدم تهیونگ بود خوشحال شدم!
اول به قصد کشت زدش ، بعد اومد سمت من.
تهیونگ: خوبی سوآه؟ آسیبی ندیدی؟
سوآه: خوبم رئیس کیم، ممنون که نجاتم دادین.
وایی اصلا شبیه همیشه نبود، یه لباس با طرح خیلی خوشگل پوشیده بود که یقه اش باز بود و گلو و ترقوه اش و به خوبی نشون میداد.
خیلی خوشگل شده بود!
مثل ددی ها شده بود.
دستمو گرفت و برد به طرف ماشینش .
تهیونگ: سوارشو!
سوار شدم و راه افتاد.
رسیدیم به محل مهمونی.
مهمونی که چه عرض کنم مثل پارتی بود.
صدای آهنگ به قدری زیاد بود که تا بیرون میومد.
دستمو گرفت و رفتیم داخل.
چند قدم که رفتم جلو توجه پسرا روم جلب شد، فکر کنم بخاطر لباسم بود.
تهیونگ دستمو ول کرد و گفت ...
تهیونگ: من میرم پیش بنیان گذار تا بهش سلام کنم.
سوآه: باش برو ، خوش بگذره.
منم داشتم میگشتم تسا و بین جمعیت پیدا کنم.
همینجوری میگشتم که خوردم به یه پسر.
ازش عذر خواهی کردم.
خدایی خیلی خوش تیپ بود ولی به پای تهیونگ نمیرسید.
خندید و گفت..
سی بانگ : سلام من جانگ سی بانگ هستم😊
سوآه: سلام اسم منم یون سوآه هستش.
سی بانگ: اجازه هست امشبو باهم همراهی کنیم؟
منم قبول کردم.
دستمو کشید و برد وسط و داشتیم باهم میرقصیدیم که چشمم به تهیونگ افتاد.....
(نظر😁)
۶.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.