Strong Girl
Part 2
ات ویو .. رفتم داخل رختکن مشغول در اوردن لباس هام شد و با لباس بسکتبال عوضش کردم
مینو.. سلام چطوری چخبرا
ات.. هیچی من خوبم از تو چخبر
مینو متوجه خون دست دخترک شد دست ات روگرفت
و گفت:دختر باز کی رو زدی ترکوندی نگا وضع دستاشو
درد می کنه نه
ات.. وای ترو خدا ول کن اصلا حوصله ندارم
مینو.. تو چرا باز بد اخلاق شدی
ات.. گیر نده مینو بسههه
مینو.. ببینم نزدیک پریودیته
ات.. نمی دونم امروز چندمشه
مینو.. تو یه دختری واقعا نمی دونی امروز چندمه
ات.. من اونقدر دغ دغه دارم که وقت نمیرسه به اونا
مینو.. امروز 26 امه
ات.. آره نزدیک پریودیمه مینو انقدر سوال پیچم نکن برو لباساتو درآر
مینو.. باشه بابااا
ات ویو .. رفت بیرون و یه توپ از سبد ورداشت مشغول سه امتیازی انداختن بود که آتنا هم رسید
آتنا.. سلااااامممم
پرید بغل ات
ات.. سلام سلام باشه دختر بسه میدونی که زیاد بغل کردن دوست ندارم
آتنا.. باشه
اومد پایین ولی بی حوصله شد
ات.. بیا بغلم نمی خواد اونجوری اخم کنی
آتنا.. نمی خوام
ات.. ناز نکننننن
آتنا باز اومد و پرید بغل ات
ات.. خفه شدم آتنا
آتنا.. باشه آبجی بزرگه
اتنا رفت تا لباساش رو دراره
کم کم همه اومدن مربی ها هم رسیدن
تمرین تموم شد و ات از بچه ها خدافظی کرد و در اومد
تو راه مغازه بود که سایه ی چند نفر رو پشتش دید زیاد بودن از سایه شون معلوم بود
ات محل نداد و می خواست به راهش ادامه بده که
بیونگ هو.. هرزه خانوم انگار دوباره دیدیمت
ات.. صد بار گفتم اسم ننت رو رومن نزار
ات ویو .. می خواستم برگردم به راهم که دیدم دور تا دورم پر از مرده
که از پشت یکی دست و پاهام رو گرفت جوری که نمیتونستم هیچ کاری بکنم
بیونگ هو اومد نزدیک و دستاش رو نوازش وار روی بدن دخترک حرکت میداد دستاش رو از زیر لباس ات رد کرد و به سینه هاش رسید بدن ات مور مور شده بود و ترس وجودش رو گرفته بود اون یک و دو پسر رو میتونست بزنه ولی اینقدر پسر رو نه دخترک کم نیاورد و
گفت:دستات رو بکش عوضی (با داد)
بیونگ هو.. نو نو نو دختر خانوم تو باید یه دختر مطیع و آروم باشی
و سینه های دخترک رو چنگ زد
ته ویو .. داشتیم با پسرا میرفتیم تا یه چیزی بخوریم که صدای داد یه دختر اومد
کوک.. شما هم شنیدین
ته مین.. آره
جین و هوپی.. بریم ببینیم چیه
نام جون.. صدای یه دختر بود
یونگی.. دلم یه دعوای حسابی می خواد
(اعضا ماسک گذاشتن تا کسی اونا رو نشناسه)
ات ویو .. اون عوضی داشت رسما دست مالیم میکرد
ات.. مرتیکه بکش دستاتوووو (عربده)
بیونگ هو لباس دخترک رو تو یه حرکت در آورد و الان توی بالاتنه اش فقط یه سوتین بود
دخترک بدنش به لرزه افتاده بود
بیونگ هو.. میبینم داری می لریزی هرزه خانوم
نام جون.. پسره ی گستاخ ولش کنن
بیونگ هو ویو .. من چرا هر بار می خوام یه حالی با این دختر بکنم یکی از راه میرسه
ات ویو .. انگار کسی به دادم رسیده اینبار دیگه تنهایی نمیشد
بیونگ هو.. برو آغا به تو مربوط نیس
شوگا.. این همون عوضیهه
ته.. بیونگ هو تن لشتو گم کننن
اینبار شوگا رفت جلو و یه مشت خوابوند تو شکم بیونگ هو
ات ویو .. رفتم داخل رختکن مشغول در اوردن لباس هام شد و با لباس بسکتبال عوضش کردم
مینو.. سلام چطوری چخبرا
ات.. هیچی من خوبم از تو چخبر
مینو متوجه خون دست دخترک شد دست ات روگرفت
و گفت:دختر باز کی رو زدی ترکوندی نگا وضع دستاشو
درد می کنه نه
ات.. وای ترو خدا ول کن اصلا حوصله ندارم
مینو.. تو چرا باز بد اخلاق شدی
ات.. گیر نده مینو بسههه
مینو.. ببینم نزدیک پریودیته
ات.. نمی دونم امروز چندمشه
مینو.. تو یه دختری واقعا نمی دونی امروز چندمه
ات.. من اونقدر دغ دغه دارم که وقت نمیرسه به اونا
مینو.. امروز 26 امه
ات.. آره نزدیک پریودیمه مینو انقدر سوال پیچم نکن برو لباساتو درآر
مینو.. باشه بابااا
ات ویو .. رفت بیرون و یه توپ از سبد ورداشت مشغول سه امتیازی انداختن بود که آتنا هم رسید
آتنا.. سلااااامممم
پرید بغل ات
ات.. سلام سلام باشه دختر بسه میدونی که زیاد بغل کردن دوست ندارم
آتنا.. باشه
اومد پایین ولی بی حوصله شد
ات.. بیا بغلم نمی خواد اونجوری اخم کنی
آتنا.. نمی خوام
ات.. ناز نکننننن
آتنا باز اومد و پرید بغل ات
ات.. خفه شدم آتنا
آتنا.. باشه آبجی بزرگه
اتنا رفت تا لباساش رو دراره
کم کم همه اومدن مربی ها هم رسیدن
تمرین تموم شد و ات از بچه ها خدافظی کرد و در اومد
تو راه مغازه بود که سایه ی چند نفر رو پشتش دید زیاد بودن از سایه شون معلوم بود
ات محل نداد و می خواست به راهش ادامه بده که
بیونگ هو.. هرزه خانوم انگار دوباره دیدیمت
ات.. صد بار گفتم اسم ننت رو رومن نزار
ات ویو .. می خواستم برگردم به راهم که دیدم دور تا دورم پر از مرده
که از پشت یکی دست و پاهام رو گرفت جوری که نمیتونستم هیچ کاری بکنم
بیونگ هو اومد نزدیک و دستاش رو نوازش وار روی بدن دخترک حرکت میداد دستاش رو از زیر لباس ات رد کرد و به سینه هاش رسید بدن ات مور مور شده بود و ترس وجودش رو گرفته بود اون یک و دو پسر رو میتونست بزنه ولی اینقدر پسر رو نه دخترک کم نیاورد و
گفت:دستات رو بکش عوضی (با داد)
بیونگ هو.. نو نو نو دختر خانوم تو باید یه دختر مطیع و آروم باشی
و سینه های دخترک رو چنگ زد
ته ویو .. داشتیم با پسرا میرفتیم تا یه چیزی بخوریم که صدای داد یه دختر اومد
کوک.. شما هم شنیدین
ته مین.. آره
جین و هوپی.. بریم ببینیم چیه
نام جون.. صدای یه دختر بود
یونگی.. دلم یه دعوای حسابی می خواد
(اعضا ماسک گذاشتن تا کسی اونا رو نشناسه)
ات ویو .. اون عوضی داشت رسما دست مالیم میکرد
ات.. مرتیکه بکش دستاتوووو (عربده)
بیونگ هو لباس دخترک رو تو یه حرکت در آورد و الان توی بالاتنه اش فقط یه سوتین بود
دخترک بدنش به لرزه افتاده بود
بیونگ هو.. میبینم داری می لریزی هرزه خانوم
نام جون.. پسره ی گستاخ ولش کنن
بیونگ هو ویو .. من چرا هر بار می خوام یه حالی با این دختر بکنم یکی از راه میرسه
ات ویو .. انگار کسی به دادم رسیده اینبار دیگه تنهایی نمیشد
بیونگ هو.. برو آغا به تو مربوط نیس
شوگا.. این همون عوضیهه
ته.. بیونگ هو تن لشتو گم کننن
اینبار شوگا رفت جلو و یه مشت خوابوند تو شکم بیونگ هو
۶۸۴
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.