«عشق حقیقی»پارت4
بدو بدو رفتم پایین که ببینم چی شده
ا/ت:اجومااا اج…….
ا..اوو…نن لینو بود با دیدن اون ترس تمام وجودم رو گرفت ولی مثل همیشه سعی کردم به روی خودم نیارم
لینو:اوو بازم مثل همیشه خوشگل شدی بیب
ا/ت:پسره اشغال به من نگو بیب
لینو:هنوز ناز میکنی برای من؟ول کن دیگه گذشته رو
ا/ت:چطور انتظار داری اون کاری که با من کردی رو فراموش کنم«با داد و بغض»
فلش بک
ا/ت:هیونااا اونییی داداش زود باشین «ا/ت قبلا یک خواهر بزرگتر داشته که به خاطر مرگ پدر مادرشون روانی شد و الان تو تیمارستان امریکا بستری شده و یک داداش بزرگتر داشته که اونم دکتر بود و اسمش هیونجین بوده و بعد بستری شدن هیونا رفت امریکا تا پیش اون باشه»
هیونا:باشههه اومدم
هیونجین:منم اومدم
هیونا و هیونجین اومدن پایین
ا/ت:واییی هیونا چه خوشگل شدی اونییی
هیونا:تو خوشگل تر شدی
هیونجین:یااا پس من چی
ا/ت:تو که مثل همیشه خوشگلی
هیونجین:(خنده)
هیونا:یااااا زود باشین
هیونجین و ا/ت:باشههه اومدیم
تو ماشین
هیونا:من میرم پیش فیلیکس هیونجین هم میره پیش سوآ تو کجا میری ا/ت؟
ا/ت:منم میرم پیش لینو
هیونجین:همون دوست پسر لاغری رو میگی؟
ا/ت:یااااا ما فقط دوستیم فقط دوست just friend
هیونجین:تو گفتی ما هم باور کردی
ا/ت:میخوای زنگ بزنم به سوآ بگم روش کراش داری؟
هیونجین:یاااا باشه گوه خوردم
هیونا:بسه دیگه
بعد15mini
راننده:خانم ا/ت رسیدیم
هیونا:ا/ت ا/ت«آروم میگه»
هیونجین:یاااااا داشت دیگه رسیدی«با داد»
ا/ت:عه چه مرگته باشه پاشدم
ا/ت از ماشین پیاده شد و رفت داخل خونه لینو
لینو:سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت:مرسی لینو تو خوبی؟
لینو:اره بشین کارت دارم راستش ا/ت میگم تو کسی رو دوست داری؟ یا از کسی خوشت میاد؟
ا/ت:نه چرا مگه؟
لینو:راستش من ازت خوشم میاد
ا/ت:(بلند خندید)شوخی خوبی بود
لینو:شوخی ندارم
ا/ت:بسه لینو دیگه داره شوخیت بد میشه
لینو:من شوخی نمیکنممم(با داد)
ا/ت:لینو…
لینو:الان بهت یک شوخی نشون میدم که تاحالا تو عمرت ندیدی
مچ ا/ت رو محکم گرفت و پشت سرش کشوند
ا/ت:یااااا ولم کن منم درد گرفت«با داد»
لینو به حرف های ا/ت اهمیت نداد و کشون کشون اونو برد اتاقش ولی تا خواست در رو قفل کنه ا/ت هولش داد و کلید از دست لینو افتاد زیر کمد
لینو:گندش بزنن«با داد»
ا/ت:چه مرگته لینو واقعا مچم درد…
نزاشت ا/ت ادامه حرفش رو بزنه و اونو انداخت رو تخت
و لباسش رو جر داد ولی یهو
ا/ت:اجومااا اج…….
ا..اوو…نن لینو بود با دیدن اون ترس تمام وجودم رو گرفت ولی مثل همیشه سعی کردم به روی خودم نیارم
لینو:اوو بازم مثل همیشه خوشگل شدی بیب
ا/ت:پسره اشغال به من نگو بیب
لینو:هنوز ناز میکنی برای من؟ول کن دیگه گذشته رو
ا/ت:چطور انتظار داری اون کاری که با من کردی رو فراموش کنم«با داد و بغض»
فلش بک
ا/ت:هیونااا اونییی داداش زود باشین «ا/ت قبلا یک خواهر بزرگتر داشته که به خاطر مرگ پدر مادرشون روانی شد و الان تو تیمارستان امریکا بستری شده و یک داداش بزرگتر داشته که اونم دکتر بود و اسمش هیونجین بوده و بعد بستری شدن هیونا رفت امریکا تا پیش اون باشه»
هیونا:باشههه اومدم
هیونجین:منم اومدم
هیونا و هیونجین اومدن پایین
ا/ت:واییی هیونا چه خوشگل شدی اونییی
هیونا:تو خوشگل تر شدی
هیونجین:یااا پس من چی
ا/ت:تو که مثل همیشه خوشگلی
هیونجین:(خنده)
هیونا:یااااا زود باشین
هیونجین و ا/ت:باشههه اومدیم
تو ماشین
هیونا:من میرم پیش فیلیکس هیونجین هم میره پیش سوآ تو کجا میری ا/ت؟
ا/ت:منم میرم پیش لینو
هیونجین:همون دوست پسر لاغری رو میگی؟
ا/ت:یااااا ما فقط دوستیم فقط دوست just friend
هیونجین:تو گفتی ما هم باور کردی
ا/ت:میخوای زنگ بزنم به سوآ بگم روش کراش داری؟
هیونجین:یاااا باشه گوه خوردم
هیونا:بسه دیگه
بعد15mini
راننده:خانم ا/ت رسیدیم
هیونا:ا/ت ا/ت«آروم میگه»
هیونجین:یاااااا داشت دیگه رسیدی«با داد»
ا/ت:عه چه مرگته باشه پاشدم
ا/ت از ماشین پیاده شد و رفت داخل خونه لینو
لینو:سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت:مرسی لینو تو خوبی؟
لینو:اره بشین کارت دارم راستش ا/ت میگم تو کسی رو دوست داری؟ یا از کسی خوشت میاد؟
ا/ت:نه چرا مگه؟
لینو:راستش من ازت خوشم میاد
ا/ت:(بلند خندید)شوخی خوبی بود
لینو:شوخی ندارم
ا/ت:بسه لینو دیگه داره شوخیت بد میشه
لینو:من شوخی نمیکنممم(با داد)
ا/ت:لینو…
لینو:الان بهت یک شوخی نشون میدم که تاحالا تو عمرت ندیدی
مچ ا/ت رو محکم گرفت و پشت سرش کشوند
ا/ت:یااااا ولم کن منم درد گرفت«با داد»
لینو به حرف های ا/ت اهمیت نداد و کشون کشون اونو برد اتاقش ولی تا خواست در رو قفل کنه ا/ت هولش داد و کلید از دست لینو افتاد زیر کمد
لینو:گندش بزنن«با داد»
ا/ت:چه مرگته لینو واقعا مچم درد…
نزاشت ا/ت ادامه حرفش رو بزنه و اونو انداخت رو تخت
و لباسش رو جر داد ولی یهو
۴.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.