why you
part¹⁵
یجی:زیر پتو علف سبز شد
جیسو:تو بچه کیی کوچولو
یجی:بچه زنداییم لولو
جیمین:بیا بچه ببرمت
رزی:ولی واقعا دراز شدیا اصلا چرا از من خبر نمیگیری
یه یارو:ولی واقعا دلم برای سئول تنگ میشه....ببخشید قربان"تعجب"
جیمین:تام"بغلش کرد"
مارا:سلام"خنده"
رزی:اوی هرزه از پسر عموی من دور.....
یونا:خفه شو گل رزم مارا و تام ازدواج کردن و رفیق اینن
رزی:ببخشید منظوری نداشتم
مارا:اشکالی ندارد خب بچه جون ما داریم میریم لس انجلس کاری نداری
جیمین:تو نه ولی تام دلم برات تنگ میشه
تام:خب نشه مارا بیا بریم
جیمین:بی ترادب
تام:"انگشت فاکشو نشون داد"
یجی:بابای حالا مارا.....دایی گمشو بیا منو ببر خسته شدم
جیمین:باشه بچه کوچولو"رفت"
یجی:منم ببر
جیسو:خب رزی فکر خونه کردی
رزی:خونه خانوادگیمون تو چی
جیسو:من نمیدونم شاید برم پیش یکی از دوستای دبیرستانم
رزی:اصلا نمیتونم بزارم توهم با خودم میبرم
جیسو:باشه بابا نخوریمون
یونا:یجی بیا زندایی ببرتت
یجی:نمیخوام من دایی میخوام "گریه"
یونا:خب دایی نیست که رفت
یجی:نمیخوام اصلا دیگه نمیخوام توهم زنداییم باشی"عصبی-رفت"
یونا:بیاین بریم"خنده"
"تو ماشین"
رزی:جیمین جیمین وایسا وایسا میخوام چیزی بخرم
جیمین:فردا بخر"در حال رانندگی"
جیسو:بی احترامی نباشه ولی یه سوال همیشه این خانم کوچولو جلو میشینه
جیمین:به انتخاب خودشونه اون خودش میخواد عقب بشینه
جیسو:واقعا یونا
یونا:........."سر تو گوشی"
رزی:یونا چی شده
یونا:دارم به این فکر میکنم که اگر امروز جمعه نبود تا ۱۰ شب خونه نمیرفتم الان خیلی بیکارم حوصلم سر رفته"خنده فیک"
رزی:اخراج شدی
یونا:جمعس دخترم تعطیله من بخوام هم برم رئیسم نمیزاره
جیسو:نکنه عاشقته
یونا:نمیدونم اون اصلا عاشق میشه درست مثل این سنگدل جلوعه
جیمین:زنگ بزنم تهیونگ بگم تو داری پشتش بد میگی"عصبی-سرد"
یونا:من بد نگفتم خب اون عاشق نمیشه درست مثل توعه و شایدم بدتر
جیمین:پشت سر دوست من حرفی نزن مین یونا"داد"
جیسو:چقدر بلند بود"تعجب"
رزی:واقعا عوض شدی
یونا: ......."سر تو گوشی"
جیمین:خب رزی رسیدیم عمارت
یونا:بای بای"رفت"
رزی:یونا کجا میره
جیمین:میخواد بپره تو اون استخری که خیلی عمق داره یجی بیا بریم پایین
یجی:باشه ولی یونا خودشو میکشه
جیمین:به ما چه
"داخل عمارت"
م.جیمین:دختر گلم چه خبر
رزی:زن عمو خوب هستین راستی خبری از خانواده من نشد
م.رزی: دخترمممممممممممممم خوش اومدی به عمارت پارک
رزی:اها بهتون معرفی میکنم دوستم جیسو بذاره پیش من بمونه
پ.رزی:جیمین شنیدم قراره ازدواج کنی زنت کو
پ.جیمین:نگاه کن بالا پشتم بومه
جیمین:نرفت بوره تو اون استخری که همش زیاد بود
م.رزی:مگه دیوانس
م.ب.جیمین:اره هست
جنی:یجی چه خبر از مادر دومت
یجی:اون دیگه مامان دوم من نیست
جینا
یجی:زیر پتو علف سبز شد
جیسو:تو بچه کیی کوچولو
یجی:بچه زنداییم لولو
جیمین:بیا بچه ببرمت
رزی:ولی واقعا دراز شدیا اصلا چرا از من خبر نمیگیری
یه یارو:ولی واقعا دلم برای سئول تنگ میشه....ببخشید قربان"تعجب"
جیمین:تام"بغلش کرد"
مارا:سلام"خنده"
رزی:اوی هرزه از پسر عموی من دور.....
یونا:خفه شو گل رزم مارا و تام ازدواج کردن و رفیق اینن
رزی:ببخشید منظوری نداشتم
مارا:اشکالی ندارد خب بچه جون ما داریم میریم لس انجلس کاری نداری
جیمین:تو نه ولی تام دلم برات تنگ میشه
تام:خب نشه مارا بیا بریم
جیمین:بی ترادب
تام:"انگشت فاکشو نشون داد"
یجی:بابای حالا مارا.....دایی گمشو بیا منو ببر خسته شدم
جیمین:باشه بچه کوچولو"رفت"
یجی:منم ببر
جیسو:خب رزی فکر خونه کردی
رزی:خونه خانوادگیمون تو چی
جیسو:من نمیدونم شاید برم پیش یکی از دوستای دبیرستانم
رزی:اصلا نمیتونم بزارم توهم با خودم میبرم
جیسو:باشه بابا نخوریمون
یونا:یجی بیا زندایی ببرتت
یجی:نمیخوام من دایی میخوام "گریه"
یونا:خب دایی نیست که رفت
یجی:نمیخوام اصلا دیگه نمیخوام توهم زنداییم باشی"عصبی-رفت"
یونا:بیاین بریم"خنده"
"تو ماشین"
رزی:جیمین جیمین وایسا وایسا میخوام چیزی بخرم
جیمین:فردا بخر"در حال رانندگی"
جیسو:بی احترامی نباشه ولی یه سوال همیشه این خانم کوچولو جلو میشینه
جیمین:به انتخاب خودشونه اون خودش میخواد عقب بشینه
جیسو:واقعا یونا
یونا:........."سر تو گوشی"
رزی:یونا چی شده
یونا:دارم به این فکر میکنم که اگر امروز جمعه نبود تا ۱۰ شب خونه نمیرفتم الان خیلی بیکارم حوصلم سر رفته"خنده فیک"
رزی:اخراج شدی
یونا:جمعس دخترم تعطیله من بخوام هم برم رئیسم نمیزاره
جیسو:نکنه عاشقته
یونا:نمیدونم اون اصلا عاشق میشه درست مثل این سنگدل جلوعه
جیمین:زنگ بزنم تهیونگ بگم تو داری پشتش بد میگی"عصبی-سرد"
یونا:من بد نگفتم خب اون عاشق نمیشه درست مثل توعه و شایدم بدتر
جیمین:پشت سر دوست من حرفی نزن مین یونا"داد"
جیسو:چقدر بلند بود"تعجب"
رزی:واقعا عوض شدی
یونا: ......."سر تو گوشی"
جیمین:خب رزی رسیدیم عمارت
یونا:بای بای"رفت"
رزی:یونا کجا میره
جیمین:میخواد بپره تو اون استخری که خیلی عمق داره یجی بیا بریم پایین
یجی:باشه ولی یونا خودشو میکشه
جیمین:به ما چه
"داخل عمارت"
م.جیمین:دختر گلم چه خبر
رزی:زن عمو خوب هستین راستی خبری از خانواده من نشد
م.رزی: دخترمممممممممممممم خوش اومدی به عمارت پارک
رزی:اها بهتون معرفی میکنم دوستم جیسو بذاره پیش من بمونه
پ.رزی:جیمین شنیدم قراره ازدواج کنی زنت کو
پ.جیمین:نگاه کن بالا پشتم بومه
جیمین:نرفت بوره تو اون استخری که همش زیاد بود
م.رزی:مگه دیوانس
م.ب.جیمین:اره هست
جنی:یجی چه خبر از مادر دومت
یجی:اون دیگه مامان دوم من نیست
جینا
۴.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.