𝗣𝗮𝗿𝘁²³
𝗣𝗮𝗿𝘁²³
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
کس دیگه ای هم به جز ما توی ماشین بود که صدای ریزش نگاهم رو به صندلی عقب کشید و تا چشمم به یونا افتاد که توی کالسکه اش خوابیده، لبخندم بی اراده جون گفت و با ذوق گفتم:
ا/ت: یونا رو هم با خودتون آوردید.
ماشین رو به حرکت درآوردم و از اونجا دور شد و گفت:
شوگا: کسی نبود نگهش داره،نمیشد تنها بذارمش تو خونه.
سرم رو با تایید تکون دادم و دست دراز کردم به صندلی عقب و انگشتای کوچیکش رو میون دستم گرفتم که ادامه داد:
شوگا: ولی از این به بعد دیگه خاله ا/ت ش کنارشه، هواشو هم داره.
با شرمندگی نگاهش کردم و آروم گفتم:
ا/ت: اگه میذاشتید برم بهتر بود، اینجوری تو زحمت می ندازمتون.
شوگا: زحمتی نیست، تو پرستارِ دخترمی و در ازای قسمتی از پولت بهت جا و مکان میدم.
بغضم رو برای بارِ چندم قورت دادم و نگاهم رو ازش گرفتم.
دیدنِ یونا باعث میشد کمتر به سرشکستگی و حقارت این لحظه فکر کنم.
ا/ت: میترسم اذیتتون کنن.
شوگا: کدومش؟
با ترسِ نهفته ی توی وجودم نگاهش کردم و توی چشماش زمزمه کردم:
ا/ت: هردوشون.
☆☆☆
به آپارتمان خودش نرفت.
نمیدونم مقصدش کجا بود که دور و دورتر میشد.
نگاهم هر از گاهی روی یونا ثابت می موند و حواسم درگیرِ دعوای تهیونگ و جونگ کوک جا مونده بود.
چشمام رو بستم و صدای جونگ کوک مثل چیزی به مغزم ضربه زد:
" جونگ کوک: داری با زندگیِ اون دختر چیکار میکنی؟ "
آهی کشیدم و اون لحظه صدای شوگا بود که صدایِ به جا مونده جونگ کوک رو از ذهنم بیرون کرد.
شوگا: حالت خوبه؟
نگاهش کردم و به دروغ گفتم:
ا/ت: خوبم.
چیزی نگفت ولی انگار زمزمه کرد:
شوگا: کاملا مشخصه.
کمی بعد مقابل یه آپارتمان نگه داشت.
با شک به اطراف نگاه میکردم و هنوز نمیدونستم اینجایی که منو آورده کجاست.
ماشین رو که توی پارکینگ پارک کرد آروم گفت:
شوگا: پياده شو، باید بریم طبقه دوم.
با تایید از حرفش از ماشین پیاده شدم.
خودش هم پیاده شد.
در عقب رو باز کرد و یونا رو از توی کالسکه اش توی بغلش گرفت و با پاش در رو بست.
سر یونا رو شونه ی باباش افتاد، خوابش اونقدر عميق بود که با این تکون ها بیدار نمیشد.
با هم رفتیم تو آسانسور و دکمه طبقه دوم رو فشار دادم.
•پارت بیست و سوم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
کس دیگه ای هم به جز ما توی ماشین بود که صدای ریزش نگاهم رو به صندلی عقب کشید و تا چشمم به یونا افتاد که توی کالسکه اش خوابیده، لبخندم بی اراده جون گفت و با ذوق گفتم:
ا/ت: یونا رو هم با خودتون آوردید.
ماشین رو به حرکت درآوردم و از اونجا دور شد و گفت:
شوگا: کسی نبود نگهش داره،نمیشد تنها بذارمش تو خونه.
سرم رو با تایید تکون دادم و دست دراز کردم به صندلی عقب و انگشتای کوچیکش رو میون دستم گرفتم که ادامه داد:
شوگا: ولی از این به بعد دیگه خاله ا/ت ش کنارشه، هواشو هم داره.
با شرمندگی نگاهش کردم و آروم گفتم:
ا/ت: اگه میذاشتید برم بهتر بود، اینجوری تو زحمت می ندازمتون.
شوگا: زحمتی نیست، تو پرستارِ دخترمی و در ازای قسمتی از پولت بهت جا و مکان میدم.
بغضم رو برای بارِ چندم قورت دادم و نگاهم رو ازش گرفتم.
دیدنِ یونا باعث میشد کمتر به سرشکستگی و حقارت این لحظه فکر کنم.
ا/ت: میترسم اذیتتون کنن.
شوگا: کدومش؟
با ترسِ نهفته ی توی وجودم نگاهش کردم و توی چشماش زمزمه کردم:
ا/ت: هردوشون.
☆☆☆
به آپارتمان خودش نرفت.
نمیدونم مقصدش کجا بود که دور و دورتر میشد.
نگاهم هر از گاهی روی یونا ثابت می موند و حواسم درگیرِ دعوای تهیونگ و جونگ کوک جا مونده بود.
چشمام رو بستم و صدای جونگ کوک مثل چیزی به مغزم ضربه زد:
" جونگ کوک: داری با زندگیِ اون دختر چیکار میکنی؟ "
آهی کشیدم و اون لحظه صدای شوگا بود که صدایِ به جا مونده جونگ کوک رو از ذهنم بیرون کرد.
شوگا: حالت خوبه؟
نگاهش کردم و به دروغ گفتم:
ا/ت: خوبم.
چیزی نگفت ولی انگار زمزمه کرد:
شوگا: کاملا مشخصه.
کمی بعد مقابل یه آپارتمان نگه داشت.
با شک به اطراف نگاه میکردم و هنوز نمیدونستم اینجایی که منو آورده کجاست.
ماشین رو که توی پارکینگ پارک کرد آروم گفت:
شوگا: پياده شو، باید بریم طبقه دوم.
با تایید از حرفش از ماشین پیاده شدم.
خودش هم پیاده شد.
در عقب رو باز کرد و یونا رو از توی کالسکه اش توی بغلش گرفت و با پاش در رو بست.
سر یونا رو شونه ی باباش افتاد، خوابش اونقدر عميق بود که با این تکون ها بیدار نمیشد.
با هم رفتیم تو آسانسور و دکمه طبقه دوم رو فشار دادم.
•پارت بیست و سوم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۷.۸k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.