قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۳۵
مامان گفت وقتی بیهوش بودم، توی بیمارستان شهر، به عیادتم میامده... ولی از وقتی به اینجا منتقل شدم، از مکان مون خبر نداره...
مامان گفت بهتره دامیان رو فراموش کنم. اون هم هیچ وقت منو نمیبخشه...اینکه اون ندونه من کجام، از همه چیز بهتره... هر روز توی مغازه شیرینی فروشی کار میکنم و بعد از ظهر ها رو کنار ساحل میگذرونم...
امروز هم مثل همیشه، کنار ساحل ایستناده ام و به افق زل میزنم... دلم برای دستان گرم دامیان خیلی تنگ شده... ولی آون هیچ وقت منو نمیبخشه...
احتمالا تا الان با لیسا ازدواج کرده و زندگی شادی دارن... در همین افکار بودم که صدای پایی را پشت سرم حس کردم... نمیخواستم برگردم... حتما از گردشگرایی بود که از اینجا دیدن میکنن...
صدایی پشت سرم گفت:« یعنی دریا از ما جذاب تره؟»
صدا به طرز غریبی اشنا بود. برگشتم. چشمانم اندازه توپ تنیس گرد شدند...
شرایط پارت بعد:۵ لایک و ۱۰ کامنت
(استیکر و عدد قبول نیست.)
پارت ۳۵
مامان گفت وقتی بیهوش بودم، توی بیمارستان شهر، به عیادتم میامده... ولی از وقتی به اینجا منتقل شدم، از مکان مون خبر نداره...
مامان گفت بهتره دامیان رو فراموش کنم. اون هم هیچ وقت منو نمیبخشه...اینکه اون ندونه من کجام، از همه چیز بهتره... هر روز توی مغازه شیرینی فروشی کار میکنم و بعد از ظهر ها رو کنار ساحل میگذرونم...
امروز هم مثل همیشه، کنار ساحل ایستناده ام و به افق زل میزنم... دلم برای دستان گرم دامیان خیلی تنگ شده... ولی آون هیچ وقت منو نمیبخشه...
احتمالا تا الان با لیسا ازدواج کرده و زندگی شادی دارن... در همین افکار بودم که صدای پایی را پشت سرم حس کردم... نمیخواستم برگردم... حتما از گردشگرایی بود که از اینجا دیدن میکنن...
صدایی پشت سرم گفت:« یعنی دریا از ما جذاب تره؟»
صدا به طرز غریبی اشنا بود. برگشتم. چشمانم اندازه توپ تنیس گرد شدند...
شرایط پارت بعد:۵ لایک و ۱۰ کامنت
(استیکر و عدد قبول نیست.)
۴.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.