بگو هنوز برایت کمی توان مانده

بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برایِ حسین جان مانده

فقط برایِ نمازی کنارِ بابا باش
هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده

چه می‌شود کمی این پلک را تکان بدهی
چقدر چشم تو خیره به آسمان مانده

کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست
عجیب بر جگرم داغِ این جوان مانده

نسیم هم بدنت را به دست می گیرد
شبیه مُشتِ پَری که در آشیان مانده

شدی شبیهِ اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دستِ باغبان مانده

شبیه مادرِ من جمع می‌کنی خود را
که بِینِ پهلویِ تو دردِ بی امان مانده

ببین که عمه‌ی پیرت کنارِ این پیر است
بلند شو که میانِ حرامیان مانده

چنان به روی سرت ریختند ، ترسیدم
هزار شُکر که از تو کمی نشان مانده

حساب آنچه که مانده ست از تو مشکل نیست
دوباره می شمرم چند استخوان مانده

تو را به رویِ عبا تکه تکه می‌چینم
بقیه‌ی تو ولی دستِ این و آن مانده

چقدر تیغه‌ی لب پَر،میانِ دنده‌ی توست
چقدر نیزه شکسته در این میان مانده

تو را از این همه غم می کنم سوا اما
هنوز ساقه‌ی یک نیزه در دهان مانده


#حسن_لطفی
دیدگاه ها (۱)

گردیـده از پیکـر جـدا شاخـۀ یاسمافتاده بر روی زمیـن دست عباس...

مـــاه انجمــن نــدیــده اسـت بـه زیبـــایی تودل بَــــــرد ...

خواهم که بوسه ات زنم امانمیشودجایی برای بوسه که پیدا نمیشود

سلام بر شبیه ترین مردم به رسول خدا که صلوات خدا بر او باد، س...

می فهمی زندگی چقدر شبیه همان لحظه های آرامیست که روی یک خط ن...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط