تک پارتی
تک پارتی
.................
از زبان آنیا
هر شب با اون خون آشام میرقصم و تموم روز فکرم درگیر اونه، کی پشت اون نقابه؟چرا خودشو مخفی میکنه؟یعنی اونم مثل منه؟
من آنیام و یه پرنسسم و هر شب مراسم بالماسکه در قصر برگذار میشه و منم در اون شرکت میکنم اما الان به سن ۱۸ سالگی رسیدم و قراره ازدواج کنم اصلا برای همین این مراسم برگذار میشه و ما با ماسکیم که هویت های همدیگه رو نفهمیم چون اگه میدونستن من پرنسسم حتما همه میخواستن شاهزاده بشن اما اون خون آشام کوچولو، اون فرق میکنه من و به خاطر خودم میخواد امشب حقیقت و بهش میگم
*
شب در مراسم بالماسکه
خون آشام:بانوی من چیزی شده؟به نظر نگران میای؟
پرنسس با لبخند بر لب:نه،میخواستم باهات صحبت کنم
خون آشام با کنجکاوی:راجب چی؟
پرنسس:این که من زیر این نقاب در واقعیت کی هستم
خون آشام با خجالت:منظورت چیه؟یعنی بلاخره وقتشه؟
پرنسس:آره وقتشه
و نقابش و برمیداره
خون آشام:تو... آنیا؟
پرنسس با خجالت و گونه های سرخ:آ..آره
خون آشام:متاسفم من باید برم..
پرنسس:صبر کن
اما دیگه دیر شده بود خون آشام کوچولو از اونجا رفته بود
*
در اتاق
از زبان آنیا
یعنی کار اشتباهی کردم؟اما اون به نظر خوشحال میومد؟الان باید چیکار کنم؟؟؟
*
در اتاق دامیان
از زبان دامیان
نمیدونم چرا اینکار و کردم حتما آنیا خیلی ناراحت شده ولی دست خودم نبود فقط توقعش و نداشتم که اون زیر نقاب باشه یعنی...اوایل باهاش بدرفتاری میکردم و بعد اون عاشق من شد و من پسش میزدم میترسم که بهش بگم دامیانم و اون ولم کنه
اما بالاخره که میفهمه شاید فردا شب بهش بگم باید ببینم چطوری بگم که بهتر جواب بده
*
از زبان آنیا
یعنی باید بیخیالش بشم؟اول که دامیان الانم خون آشام کوچولو اما من نمیتونم... چند بار باید قلبم بشکنه؟لطفا خون آشامِ من فردا شب بیا به دیدنم حتما الان وقتش نبوده باید عذرخواهی کنم
*
فردا شب در مراسم
از زبان پرنسس
داشتم دنبال خون آشام کوچولو میگشتم اما به نظر میاد که نیومده رفتم تو بالکن و با کمال تعجب اونجا دیدمش
خون آشام:ببخشید بانوی من... راستش من فقط
دستم و گذاشتم رو لبش و سکوت کرد
پرنسس:لازم نیست چیزی بگی
از زبان خون آشام
با حرفش آروم شدم و اون حتما من و قبول میکنه با اینکه پسش میزدم خیلی وقت عاشق دامیان بود و الانم عاشق خون آشامه پس باید اینکار و بکنم اون من و دوست داره تو هر حالتی که باشم
و ماسک و برداشتم
از زبان پرنسس
ماسکش و برداشت خیلی تعجب کردم اون من و پس میزد اما... یهو زدم زیر گریه
اما حس کردم چیزی رو لبام قرار گرفت و متوجه شدم دامیانه و بعد من و به آغوش کشید و بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم
دامیان:دوستت دارم بانوی من
آنیا:منم همینطور
*پایان*
.................
از زبان آنیا
هر شب با اون خون آشام میرقصم و تموم روز فکرم درگیر اونه، کی پشت اون نقابه؟چرا خودشو مخفی میکنه؟یعنی اونم مثل منه؟
من آنیام و یه پرنسسم و هر شب مراسم بالماسکه در قصر برگذار میشه و منم در اون شرکت میکنم اما الان به سن ۱۸ سالگی رسیدم و قراره ازدواج کنم اصلا برای همین این مراسم برگذار میشه و ما با ماسکیم که هویت های همدیگه رو نفهمیم چون اگه میدونستن من پرنسسم حتما همه میخواستن شاهزاده بشن اما اون خون آشام کوچولو، اون فرق میکنه من و به خاطر خودم میخواد امشب حقیقت و بهش میگم
*
شب در مراسم بالماسکه
خون آشام:بانوی من چیزی شده؟به نظر نگران میای؟
پرنسس با لبخند بر لب:نه،میخواستم باهات صحبت کنم
خون آشام با کنجکاوی:راجب چی؟
پرنسس:این که من زیر این نقاب در واقعیت کی هستم
خون آشام با خجالت:منظورت چیه؟یعنی بلاخره وقتشه؟
پرنسس:آره وقتشه
و نقابش و برمیداره
خون آشام:تو... آنیا؟
پرنسس با خجالت و گونه های سرخ:آ..آره
خون آشام:متاسفم من باید برم..
پرنسس:صبر کن
اما دیگه دیر شده بود خون آشام کوچولو از اونجا رفته بود
*
در اتاق
از زبان آنیا
یعنی کار اشتباهی کردم؟اما اون به نظر خوشحال میومد؟الان باید چیکار کنم؟؟؟
*
در اتاق دامیان
از زبان دامیان
نمیدونم چرا اینکار و کردم حتما آنیا خیلی ناراحت شده ولی دست خودم نبود فقط توقعش و نداشتم که اون زیر نقاب باشه یعنی...اوایل باهاش بدرفتاری میکردم و بعد اون عاشق من شد و من پسش میزدم میترسم که بهش بگم دامیانم و اون ولم کنه
اما بالاخره که میفهمه شاید فردا شب بهش بگم باید ببینم چطوری بگم که بهتر جواب بده
*
از زبان آنیا
یعنی باید بیخیالش بشم؟اول که دامیان الانم خون آشام کوچولو اما من نمیتونم... چند بار باید قلبم بشکنه؟لطفا خون آشامِ من فردا شب بیا به دیدنم حتما الان وقتش نبوده باید عذرخواهی کنم
*
فردا شب در مراسم
از زبان پرنسس
داشتم دنبال خون آشام کوچولو میگشتم اما به نظر میاد که نیومده رفتم تو بالکن و با کمال تعجب اونجا دیدمش
خون آشام:ببخشید بانوی من... راستش من فقط
دستم و گذاشتم رو لبش و سکوت کرد
پرنسس:لازم نیست چیزی بگی
از زبان خون آشام
با حرفش آروم شدم و اون حتما من و قبول میکنه با اینکه پسش میزدم خیلی وقت عاشق دامیان بود و الانم عاشق خون آشامه پس باید اینکار و بکنم اون من و دوست داره تو هر حالتی که باشم
و ماسک و برداشتم
از زبان پرنسس
ماسکش و برداشت خیلی تعجب کردم اون من و پس میزد اما... یهو زدم زیر گریه
اما حس کردم چیزی رو لبام قرار گرفت و متوجه شدم دامیانه و بعد من و به آغوش کشید و بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم
دامیان:دوستت دارم بانوی من
آنیا:منم همینطور
*پایان*
۴.۲k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.