پارت۱۴(مافیای نجات من)
پارت۱۴(مافیای نجات من)
(ویو ا.ت)
کوک: بریم دوردور
ا.ت: بریم
رفتیم و باهم داشتیم قدم میزدیم که جونگ کوک گفت:
کوک: ا.ت یه چیزی بگم قول میدی عصبی نشی و ولم نکنی؟
ا.ت: چیزی شده. بگو
کوک: خب.... خب..... خب راستش... من.. یه مافیا هستم
ا.ت: چ.. چی.. مافیا.. یعنی بخاطر برطرف کردن نیازت اومدی پیش من و هیچ حسی بهم نداری (بغض)
کوک: نه به خدا این طوری نیست مگه مافیا ها دل ندارن؟ مگه عاشق نمیشن؟ منم عاشق شدم ا.ت عاشق تو.
تو بخاطر شغلم منو نمیخوای
ا.ت:(گریه) ک.. کوک هق من هق فکر کردم تو منو دوست نداری
کوک: درست فکر کردی من دوست ندارم عاشقتم ا.ت عاشقتم
ا.ت: منم عاشقتم
رفتم سمتش و بغلش کردم و اونم بغلم کرد و سفت فشارم داد و گفت
کوک: هیچ وقت ولم نکن بیبی (بغض)
ا.ت: تو هم قول ددی (گریه)
کوک: قول میدم
بعد رفتیم سمت ماشین و منو رسوند خونه خدافظی کردم داشتم پیاده میشدم که دستم و گرفت و کشید سمت خودش و....................
**ادامه دار**
ببخشید اگه بد شده😔😔
(ویو ا.ت)
کوک: بریم دوردور
ا.ت: بریم
رفتیم و باهم داشتیم قدم میزدیم که جونگ کوک گفت:
کوک: ا.ت یه چیزی بگم قول میدی عصبی نشی و ولم نکنی؟
ا.ت: چیزی شده. بگو
کوک: خب.... خب..... خب راستش... من.. یه مافیا هستم
ا.ت: چ.. چی.. مافیا.. یعنی بخاطر برطرف کردن نیازت اومدی پیش من و هیچ حسی بهم نداری (بغض)
کوک: نه به خدا این طوری نیست مگه مافیا ها دل ندارن؟ مگه عاشق نمیشن؟ منم عاشق شدم ا.ت عاشق تو.
تو بخاطر شغلم منو نمیخوای
ا.ت:(گریه) ک.. کوک هق من هق فکر کردم تو منو دوست نداری
کوک: درست فکر کردی من دوست ندارم عاشقتم ا.ت عاشقتم
ا.ت: منم عاشقتم
رفتم سمتش و بغلش کردم و اونم بغلم کرد و سفت فشارم داد و گفت
کوک: هیچ وقت ولم نکن بیبی (بغض)
ا.ت: تو هم قول ددی (گریه)
کوک: قول میدم
بعد رفتیم سمت ماشین و منو رسوند خونه خدافظی کردم داشتم پیاده میشدم که دستم و گرفت و کشید سمت خودش و....................
**ادامه دار**
ببخشید اگه بد شده😔😔
۶۴۳
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.