(نفرت نا تمام)Part.14 فصل²
ا/ت:من حامله هستم
جیمین:چی
ا/ت:من واقعا حامله هستم دروغ نمیگم واسا برگه هم واست بیارم
جیمین:بیار
ا/ت:اوردم.(واسه جیمین بردش)
جیمین:وای من الان دارم بابا میشم ا/ت
ا/ت:اره
جیمین:وای خدارو شکرت.
بعد ۲ساعت باور نمیشه خوابیدیم.
جیمین*ویو
ازخواب بیدار شدم.
صبح هستش.
به هتل دستور دادم.
همهی صبحانه هاشون رو تا ا/ت بیدار شه بیارن.
بعد۲ساعت اوردن.
ا/ت بیدار شد.
صبحانه مون رو خوردیم.
البته بذور به خورد ا/ت دادم.
ولی خورد.
از این به بعد وضیعت.
همینطور هستش.
ا/ت*ویو
جیمین.
به زور بهخوردم.
داد صبحانه رو.
گفت باید بریم واسه کوچولو.
خرید کنیم.
واسه خودمون هم خرید میکنیم.
خرید لباس.
منم گفتم
باشه.
خیلی خوشحالم.
جیمین همینجوری باروحیه هست.
ولی انگار از این به بعد.
وضیعت همینه.
خیلی باحاله.
این وضیعت رو دوست دارم.
پایان
جیمین:چی
ا/ت:من واقعا حامله هستم دروغ نمیگم واسا برگه هم واست بیارم
جیمین:بیار
ا/ت:اوردم.(واسه جیمین بردش)
جیمین:وای من الان دارم بابا میشم ا/ت
ا/ت:اره
جیمین:وای خدارو شکرت.
بعد ۲ساعت باور نمیشه خوابیدیم.
جیمین*ویو
ازخواب بیدار شدم.
صبح هستش.
به هتل دستور دادم.
همهی صبحانه هاشون رو تا ا/ت بیدار شه بیارن.
بعد۲ساعت اوردن.
ا/ت بیدار شد.
صبحانه مون رو خوردیم.
البته بذور به خورد ا/ت دادم.
ولی خورد.
از این به بعد وضیعت.
همینطور هستش.
ا/ت*ویو
جیمین.
به زور بهخوردم.
داد صبحانه رو.
گفت باید بریم واسه کوچولو.
خرید کنیم.
واسه خودمون هم خرید میکنیم.
خرید لباس.
منم گفتم
باشه.
خیلی خوشحالم.
جیمین همینجوری باروحیه هست.
ولی انگار از این به بعد.
وضیعت همینه.
خیلی باحاله.
این وضیعت رو دوست دارم.
پایان
۱۲.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.