p13
♣{وقتی هوشیار نبودی}♣
*جونگکوک ویو
رفتیم پایین که ا/ت صدامون زد برای شام، نشستیم سر میز و سکوت عجیبی بینمون بود تا اینکه پدرم حرف زد
~خانم ا/ت
+بله
~یه ذره از خودتون بگید
+بله من پدر و مادرمو از ۱۶ سالگی از دست دادم
~اوه متاسفم
+خیلی ممنون
~با پسرم کجا اشنا شدی
+با پسرتون ام توی بار
~اوه جالبه
شاممون تموم شد
رفتیم نشستیم پدرم و ا/ت باهم صحبت میکردن ولی من فکرم مشغول بود
کسی به اندازه ی ا/ت خوب نیست بعدشم با وجود ا/ت چجوری برم سراغ یه دختر دیگه اخخ خدا
*پدر کوک ویو
گفتم یکی که از ا/ت بهتر باشه میدونم کسی به اندازه ی ا/ت برامون نمیتونه پول بیاره
پسرم تلاش نکن هرجوریم که شده من ا/ت میگیرم
*ا/ت ویو
نمیدونم چی شده بود که از وقتی صحبتاشون تموم شده بود کوک همش تو فکر بود (بچه ها مثلا پریودی ا/ت تموم شده واقعا تا هفت روز نمیتونم بذارم پریود بمونه کوک گناه داره😂)
همینجوری مشغول صحبت بودیم که پدر کوک گفت
~من دیگه میرم
_هنوز میموندید
~نه کار دارم باید برسم بهشون
_چشم
_کوک عزیزم..کوک ،کوک
+جانم
_پاشو پدرت داره میره
+عه واقعا باشه
~خدافظ پسرم
+خدافظ
~دخترم خدافظ
_خدانگهدار
پدر کوک رفت که یهو کوک گفت
+خب خب خب
_خب؟
اومد جلو از کمر منو گرفت
+مگه پریودیت تموم نشده(😂)
_اره، خب که چی
+بیب من دلم برات تنگ شده
_من الان دقیقا بغلتم که
+نه این دلتنگی نه یه دلتنگی دیگه
که یهو کوک منو....
ادامه دارد...
شرطا:
۱۴ لایک
۱۴ کامنت
╣[-_-]╠
پارت ۱۴ توی کامنت ها🔗
*جونگکوک ویو
رفتیم پایین که ا/ت صدامون زد برای شام، نشستیم سر میز و سکوت عجیبی بینمون بود تا اینکه پدرم حرف زد
~خانم ا/ت
+بله
~یه ذره از خودتون بگید
+بله من پدر و مادرمو از ۱۶ سالگی از دست دادم
~اوه متاسفم
+خیلی ممنون
~با پسرم کجا اشنا شدی
+با پسرتون ام توی بار
~اوه جالبه
شاممون تموم شد
رفتیم نشستیم پدرم و ا/ت باهم صحبت میکردن ولی من فکرم مشغول بود
کسی به اندازه ی ا/ت خوب نیست بعدشم با وجود ا/ت چجوری برم سراغ یه دختر دیگه اخخ خدا
*پدر کوک ویو
گفتم یکی که از ا/ت بهتر باشه میدونم کسی به اندازه ی ا/ت برامون نمیتونه پول بیاره
پسرم تلاش نکن هرجوریم که شده من ا/ت میگیرم
*ا/ت ویو
نمیدونم چی شده بود که از وقتی صحبتاشون تموم شده بود کوک همش تو فکر بود (بچه ها مثلا پریودی ا/ت تموم شده واقعا تا هفت روز نمیتونم بذارم پریود بمونه کوک گناه داره😂)
همینجوری مشغول صحبت بودیم که پدر کوک گفت
~من دیگه میرم
_هنوز میموندید
~نه کار دارم باید برسم بهشون
_چشم
_کوک عزیزم..کوک ،کوک
+جانم
_پاشو پدرت داره میره
+عه واقعا باشه
~خدافظ پسرم
+خدافظ
~دخترم خدافظ
_خدانگهدار
پدر کوک رفت که یهو کوک گفت
+خب خب خب
_خب؟
اومد جلو از کمر منو گرفت
+مگه پریودیت تموم نشده(😂)
_اره، خب که چی
+بیب من دلم برات تنگ شده
_من الان دقیقا بغلتم که
+نه این دلتنگی نه یه دلتنگی دیگه
که یهو کوک منو....
ادامه دارد...
شرطا:
۱۴ لایک
۱۴ کامنت
╣[-_-]╠
پارت ۱۴ توی کامنت ها🔗
۱۲.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.