پارت ۵۳ : Black Woolf....
صبح روز بعد ساعت ۸
با صدای مامانم بیدار شدم
اولیویا: جونگ کوک پسرم بیدار شو قشنگ زندگیم پاشو
جونگ کوک : مامان لطفا
اولیویا: بچه تو مگه ساعت نه نگفنی مینسوبیاد چکابت کنه خب پاشو حاضر شو دیگه
با شنیدن این حرف از جام پریدم بالا وایی مینسو
یه بوسه به لپ مامانم زدم و با عجله وارد حمام اتاقم شدم یه دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم و سریع اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و یه لباس راحت پوشیدم
راس ساعت نه صدای در طنین انداز سکوت خونه شد
مینسو : مشکلی نداری ولی این استرس اصلا برات خوب نیست کوکی
جونگ کوک : ممنون مینسو
مینسو : من دیگه میرم ببین استفاده از دارو های استرس زیاد خوب نیست سعی کن با دمنوش های خوب و آرامبخش کمی از استرست رو خوب کنی تا ببینم چطور میشی
جونگ کوک : باشه مینسو
مینسو : خب خداحافظ مراقب خودت باش
جونگ کوک : خداحافظ
ساعت ۱ بود میلی به خوردن ناهار نداشتم
پس بی حال روی کاناپه ی کتابخونه افتادم دنبال یه کتاب میگشتم ولی هیچ چیز اونجا نبود که به درد من بخوره
گوشیم رو باز کردم
کل فضای مجازی مسخره شده بود هیچ چیز جالب نبود
یه بازی جدید ریختم و شروع کردم به بازی
جون من بود و بازی و گیم
اههههه باختم
هوف مهم نیست
پاشدم از کتابخونه اومدم بیرون رفتم اتاق مامان بابام
بابام آروم داشت موهای مادرم رو باعشق شونه میزد
خنده ای آروم کردم
جون من بود و این عشقای زندگیم
آروم تقه ای به در زدم
و وارد شدم
جونگ کوک : معذرت میخوام که شیرجه زدم وسط دل و قلوه گرفتنتون ولی کوکی خرگوشه العان حوصلش سر رفته
اولیویا: میتونیم یه کاری کنیم
جونگ کوک : مثلا بریم بیرون گردش
اولیویا: جونگ کوک !
جونگ کوک : باسه فهمیدم خب می تونیم که دیگه بریم حیاط مخفی
سونجون : این شد یه حرفی پاشید بریم
کوک : واییی واقعا بوی بهشت به مشامم میخوره
اولیویا: معلومه شیر موز و هوای خوب و درخت و گل بوته و این جوب و آبشار حدودا مصنوعی حس خوبی به آدم میده
جونگ کوک : واقعا خوبه
سونجون : جونگ کوک قرار بود راجب یه چیزی باهات حرف بزنیم فک کنم بهتره بدونی و خودت ازش فاصله بگیری پسرم
جونگ کوک : کیم تهیونگ ؟
اولیویا : درسته اون از ۱۵ سالگی که ترو توی عمارت دید از تو خوشش اومد و از همون وقت پدرش بارها به خاطر تو با پدرت حرف زد ولی پدرا هربار جواب منفی داد
ولی العان قضیه فرق میکنه تهیونگ بزرگترین مافیای آسیاست و توی قاره های دیگه هم رتبه ی دوم و سوم رو داره از خودت مراقبت کن اوم توی مهمونی دوباره تر دیده و پدرش باز هم با پدرت صحبت کرده ولی پدرت دوباره جواب منفی داده از خودت مراقبت کن تهیوتگ یه آدم خطرناک و عصبیه
با صدای مامانم بیدار شدم
اولیویا: جونگ کوک پسرم بیدار شو قشنگ زندگیم پاشو
جونگ کوک : مامان لطفا
اولیویا: بچه تو مگه ساعت نه نگفنی مینسوبیاد چکابت کنه خب پاشو حاضر شو دیگه
با شنیدن این حرف از جام پریدم بالا وایی مینسو
یه بوسه به لپ مامانم زدم و با عجله وارد حمام اتاقم شدم یه دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم و سریع اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و یه لباس راحت پوشیدم
راس ساعت نه صدای در طنین انداز سکوت خونه شد
مینسو : مشکلی نداری ولی این استرس اصلا برات خوب نیست کوکی
جونگ کوک : ممنون مینسو
مینسو : من دیگه میرم ببین استفاده از دارو های استرس زیاد خوب نیست سعی کن با دمنوش های خوب و آرامبخش کمی از استرست رو خوب کنی تا ببینم چطور میشی
جونگ کوک : باشه مینسو
مینسو : خب خداحافظ مراقب خودت باش
جونگ کوک : خداحافظ
ساعت ۱ بود میلی به خوردن ناهار نداشتم
پس بی حال روی کاناپه ی کتابخونه افتادم دنبال یه کتاب میگشتم ولی هیچ چیز اونجا نبود که به درد من بخوره
گوشیم رو باز کردم
کل فضای مجازی مسخره شده بود هیچ چیز جالب نبود
یه بازی جدید ریختم و شروع کردم به بازی
جون من بود و بازی و گیم
اههههه باختم
هوف مهم نیست
پاشدم از کتابخونه اومدم بیرون رفتم اتاق مامان بابام
بابام آروم داشت موهای مادرم رو باعشق شونه میزد
خنده ای آروم کردم
جون من بود و این عشقای زندگیم
آروم تقه ای به در زدم
و وارد شدم
جونگ کوک : معذرت میخوام که شیرجه زدم وسط دل و قلوه گرفتنتون ولی کوکی خرگوشه العان حوصلش سر رفته
اولیویا: میتونیم یه کاری کنیم
جونگ کوک : مثلا بریم بیرون گردش
اولیویا: جونگ کوک !
جونگ کوک : باسه فهمیدم خب می تونیم که دیگه بریم حیاط مخفی
سونجون : این شد یه حرفی پاشید بریم
کوک : واییی واقعا بوی بهشت به مشامم میخوره
اولیویا: معلومه شیر موز و هوای خوب و درخت و گل بوته و این جوب و آبشار حدودا مصنوعی حس خوبی به آدم میده
جونگ کوک : واقعا خوبه
سونجون : جونگ کوک قرار بود راجب یه چیزی باهات حرف بزنیم فک کنم بهتره بدونی و خودت ازش فاصله بگیری پسرم
جونگ کوک : کیم تهیونگ ؟
اولیویا : درسته اون از ۱۵ سالگی که ترو توی عمارت دید از تو خوشش اومد و از همون وقت پدرش بارها به خاطر تو با پدرت حرف زد ولی پدرا هربار جواب منفی داد
ولی العان قضیه فرق میکنه تهیونگ بزرگترین مافیای آسیاست و توی قاره های دیگه هم رتبه ی دوم و سوم رو داره از خودت مراقبت کن اوم توی مهمونی دوباره تر دیده و پدرش باز هم با پدرت صحبت کرده ولی پدرت دوباره جواب منفی داده از خودت مراقبت کن تهیوتگ یه آدم خطرناک و عصبیه
۶.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.