قانون عشق p26
سه چهار تا خدمتکاری ک تو اشپزخونه بودن حرفشو تایید کردن
لبخند گرم و پر دردی زدم
یکیشون گفت: تازه خانم این دختر جدیده که اومده هم زشته هم اصلا اخلاق نداره جسارت نباشه ولی چجوری آقا میخوان باهاش ازدواج کنن
آهی کشیدم : کاری از دست هیچ کس بر نمیاد عزیزم ..این انتخاب جونگ کوک بوده
از جمله آخرم دلم آتیش گرفت ، اینکه با این وجود که همه چی برای اون زندگی فراهم کردم بازم یکی دیگه قلبشو تسخیر کرد
دوس داشتم ببینم چه شکلیه یعنی اینقدر از من خوشگل تر بوده که دل جونگ کوک رو برده؟!
خدمتکارا اومدن تا وسایل صبونه رو ببرن سر میز
رو ب یکی گفتم : اینو بده من ببرم ..میخوام دختره رو ببینم
بعد از شنیدن چشم خانم دوباره بهش گفتم : از این به بعد منو خانم صدا نکن دردسر میشه ،همون میون سو صدام کن
باشه ای گفت و سینی ابمیوه رو دستش گرفت منم سینی ای که توش مربا ها و خامه بود رو برداشتم
با هم رفتیم تو سالن ...فقط جونگ کوک رو میز نشسته بود تا حد امکان دلم نمیخواست بهش نزدیک بشم و حتی نگاش کنم ولی متوجه نگاه های ریزش روی خودم شدم
داشتم میچیندم که صدای زنانه ای نظرمو جلب کرد
باید هایون باشه که از پله ها میومد پایین
با دیدنش چشام گرد شد ...بیشتر خورد شدم
باورم نمیشه جونگ کوک عاشق دختری با این تیپ و قیافه شده
خودمو جمع و جور کردم
روی صندلی نشست :صب بخیر
جونگ کوک با لبخند گرمی گفت: صبت بخی عزیزم
برگشتم سمت آشپزخونه ولی گوشم پیش اونا بود و از گوشه ای نگاشون میکردم : کوکی عشقم کی میری ماشینمو درس کنی
جونگ کوک: یکیو میفرستم ماشینو ببره تعمیرگاه ،بعدشم میگم بیارنش
با صدای لوسی گفت: تا کی میرسه دستم
لپشو کشید و گفت: دو سه روز دیگه عسلم ..تا اون موقع هر کاری داشتی به خودم بگو میرسونمت
هایون: دو سه روز دیگه خییلی دیره..من فردا شب با دوستام قرار دارم
کمی مکث کرد و ادامه داد: البته چون خودتم باید باشی میتونیم با ماشین تو بریم
جونگ کوک: کجا قراره بریم
هایون: میخوام تو رو به چند تا از دوستام معرفی کنم ..مشتاقن دوس پسر خوشتیپ و پولدارم رو ببینن
جونگ کوک: باشه عشقم
مشغول صبحونه که شدن نگاهمو ازشون گرفتم ....یه لیوان آب خوردم و سعی کردم اروم باشم
چاقویی برداشتم و رفتم کمک سرپرست مین سالاد درس کنم سرمو گرم کردم تا اشکام سرازیر نشن
یکم بعد با توجه به صداها فهمیدم جونگ کوک داره میره شرکت
لبخند گرم و پر دردی زدم
یکیشون گفت: تازه خانم این دختر جدیده که اومده هم زشته هم اصلا اخلاق نداره جسارت نباشه ولی چجوری آقا میخوان باهاش ازدواج کنن
آهی کشیدم : کاری از دست هیچ کس بر نمیاد عزیزم ..این انتخاب جونگ کوک بوده
از جمله آخرم دلم آتیش گرفت ، اینکه با این وجود که همه چی برای اون زندگی فراهم کردم بازم یکی دیگه قلبشو تسخیر کرد
دوس داشتم ببینم چه شکلیه یعنی اینقدر از من خوشگل تر بوده که دل جونگ کوک رو برده؟!
خدمتکارا اومدن تا وسایل صبونه رو ببرن سر میز
رو ب یکی گفتم : اینو بده من ببرم ..میخوام دختره رو ببینم
بعد از شنیدن چشم خانم دوباره بهش گفتم : از این به بعد منو خانم صدا نکن دردسر میشه ،همون میون سو صدام کن
باشه ای گفت و سینی ابمیوه رو دستش گرفت منم سینی ای که توش مربا ها و خامه بود رو برداشتم
با هم رفتیم تو سالن ...فقط جونگ کوک رو میز نشسته بود تا حد امکان دلم نمیخواست بهش نزدیک بشم و حتی نگاش کنم ولی متوجه نگاه های ریزش روی خودم شدم
داشتم میچیندم که صدای زنانه ای نظرمو جلب کرد
باید هایون باشه که از پله ها میومد پایین
با دیدنش چشام گرد شد ...بیشتر خورد شدم
باورم نمیشه جونگ کوک عاشق دختری با این تیپ و قیافه شده
خودمو جمع و جور کردم
روی صندلی نشست :صب بخیر
جونگ کوک با لبخند گرمی گفت: صبت بخی عزیزم
برگشتم سمت آشپزخونه ولی گوشم پیش اونا بود و از گوشه ای نگاشون میکردم : کوکی عشقم کی میری ماشینمو درس کنی
جونگ کوک: یکیو میفرستم ماشینو ببره تعمیرگاه ،بعدشم میگم بیارنش
با صدای لوسی گفت: تا کی میرسه دستم
لپشو کشید و گفت: دو سه روز دیگه عسلم ..تا اون موقع هر کاری داشتی به خودم بگو میرسونمت
هایون: دو سه روز دیگه خییلی دیره..من فردا شب با دوستام قرار دارم
کمی مکث کرد و ادامه داد: البته چون خودتم باید باشی میتونیم با ماشین تو بریم
جونگ کوک: کجا قراره بریم
هایون: میخوام تو رو به چند تا از دوستام معرفی کنم ..مشتاقن دوس پسر خوشتیپ و پولدارم رو ببینن
جونگ کوک: باشه عشقم
مشغول صبحونه که شدن نگاهمو ازشون گرفتم ....یه لیوان آب خوردم و سعی کردم اروم باشم
چاقویی برداشتم و رفتم کمک سرپرست مین سالاد درس کنم سرمو گرم کردم تا اشکام سرازیر نشن
یکم بعد با توجه به صداها فهمیدم جونگ کوک داره میره شرکت
۴۳.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.