مرگ تا عشق پارت ۱۹
از نظر کوک : بعد
از این حرف اجوما سریع به سمت اتاقش دویدم در را باز کردم و دیدم ات گوشه اتاق نشسته گریه میکنه.
رفتم نزدیکش دستم روی صورتش کشیدم ته دلش خالی شد و بدنش لرزید.
توی بغل خودم گرفتمش و گفتم کی اس بلا سرت آورده:
از نظر ات :
تمام ماجرا بهش گفتم از اول صبح تا آخرای کلاس .
کمکم کرد روی تخت نشستم به اجوما گفت تا بیاد و صورتم پانسمان کنه .
و خودش با صدای بلند این را صدا زد :
ایو سریع اومد توی اتاق گفت :
کاری داشتی اوپا
کوک به سمتش رفت یک سیلی بهش زد گفت با چه حقی با اجازه کی این بلا سر ات آوردی هاااا
ایو گفت : این هرزه از من مهم تره منی که قراره زن داداشت بشم .
از این حرف اجوما سریع به سمت اتاقش دویدم در را باز کردم و دیدم ات گوشه اتاق نشسته گریه میکنه.
رفتم نزدیکش دستم روی صورتش کشیدم ته دلش خالی شد و بدنش لرزید.
توی بغل خودم گرفتمش و گفتم کی اس بلا سرت آورده:
از نظر ات :
تمام ماجرا بهش گفتم از اول صبح تا آخرای کلاس .
کمکم کرد روی تخت نشستم به اجوما گفت تا بیاد و صورتم پانسمان کنه .
و خودش با صدای بلند این را صدا زد :
ایو سریع اومد توی اتاق گفت :
کاری داشتی اوپا
کوک به سمتش رفت یک سیلی بهش زد گفت با چه حقی با اجازه کی این بلا سر ات آوردی هاااا
ایو گفت : این هرزه از من مهم تره منی که قراره زن داداشت بشم .
۲۸.۸k
۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.