پارت ۱۰
پارت ۱۰
پدرخوانده
فیلیکس و کوک شروع به قدم زدن کردن و اول از همه به سمت پشت مدرسه رفتن
■ هی اون چه صدایی عه که داره میاد
+ منم نمیدونم فکنم دعواعه بیا بریم یه نگاهی بندازیم
فیلیکس لبخند مرموزی میزنه
■ بریم
راه افتارن و پشت مدرسه رفتن ، دیدن سه چهار نفر ریختن سریکی و دارن میزننش
کوک نگاهی بهشون انداخت و بعدش به فیلیکس نگاه کرد ، فیلیکس که منظور کوک رو فهمیده بود خنده ی بلندی کرد
قلدر های مدرسه با شنیدن صدای خنده ی یکی سرشون رو برگردوندن و به کوک و فیلیکس نگاه کردن
£ شما کی هستین اینجا چهگوهی میخورین بهتره زودتر بزنین به چاک
جونگکوک با یهلبخند مرموزانه دستشو تو جیبش کرد و چاقو تو جیبیش رو دراورد
+ احمق حرومی اگه تو زبونتو دوست داری باید زودتر بزنی به چاک وگرنه اون زبون کیرتو با همین میبرم میزارم کف دستت
قلدرا به کوک خندیدن و بهم نگاه کردن ، جونگکوک در ثانیه چوب کنار دیوار رو برداشت و تو سر یکیشون کوبید
فیلیکسم گردن یکیشون رو گرفت و سرشو به زانوش کوبید که صدای شکستن چندتا استخونش رو شنید
نیم ساعت بعد وقتی تقریبا هموشونو بیهوش کردن بودن رفتن سمت دختری که اون گوشه نشسته بود و قلدرا داشتن اذیتش میکردن
جونگکوک دستشو سمتش دراز کرد و کمکش کرد بلند شه
+ هی اسمت چیه
♡ من اسمم ایچیگوعه ، ازتون ممنونم که منو نجات دادین اینجا کسی به من اهمیت نمیده
+ چاکریم نوکریم حالا چیشد که آوردنت اینجا اذیتت کنن؟
♡ من خب باهاشون بحثم شد اونا هم منو اوردن اینجا تا بزننم...
■ هی اشکالی نداره تو دیگه میتونی از این به بعد جزو ما باشی نه؟این روز اول و اولین رفیق برای اکیپ خوبهکوک؟
+من که مشکلی ندارم ولی فیلیکس تو میدونی کار ما چطوریه بنظرت ایچیگو اصلا میتونه تو اکیپ ما باشه؟
♡ اوه منظورتون چیه؟
+ خب ببین...
.
.
♡ فهمیدم راستش خود منم خیلی دوست داشتم عضو گروه هایی مثل شما باشم میتونم
کوک و فیلیکس به هم نگاه کردن و سرشون رو تکون دادن
ایچیگو لبخند زد
♡ خب بریم الاناست که زنگ بخوره
+،■بریم
سه تایی باهم رفتن که جالبش اینجاست کلاس هاشون یکی بود و توی صندلی ها سه ردیف اخر که تک نفره بود رو با قلدری از بقیه گرفتن و خودشون نشستن...
عکس ایچیگو اسلاید دوم
پدرخوانده
فیلیکس و کوک شروع به قدم زدن کردن و اول از همه به سمت پشت مدرسه رفتن
■ هی اون چه صدایی عه که داره میاد
+ منم نمیدونم فکنم دعواعه بیا بریم یه نگاهی بندازیم
فیلیکس لبخند مرموزی میزنه
■ بریم
راه افتارن و پشت مدرسه رفتن ، دیدن سه چهار نفر ریختن سریکی و دارن میزننش
کوک نگاهی بهشون انداخت و بعدش به فیلیکس نگاه کرد ، فیلیکس که منظور کوک رو فهمیده بود خنده ی بلندی کرد
قلدر های مدرسه با شنیدن صدای خنده ی یکی سرشون رو برگردوندن و به کوک و فیلیکس نگاه کردن
£ شما کی هستین اینجا چهگوهی میخورین بهتره زودتر بزنین به چاک
جونگکوک با یهلبخند مرموزانه دستشو تو جیبش کرد و چاقو تو جیبیش رو دراورد
+ احمق حرومی اگه تو زبونتو دوست داری باید زودتر بزنی به چاک وگرنه اون زبون کیرتو با همین میبرم میزارم کف دستت
قلدرا به کوک خندیدن و بهم نگاه کردن ، جونگکوک در ثانیه چوب کنار دیوار رو برداشت و تو سر یکیشون کوبید
فیلیکسم گردن یکیشون رو گرفت و سرشو به زانوش کوبید که صدای شکستن چندتا استخونش رو شنید
نیم ساعت بعد وقتی تقریبا هموشونو بیهوش کردن بودن رفتن سمت دختری که اون گوشه نشسته بود و قلدرا داشتن اذیتش میکردن
جونگکوک دستشو سمتش دراز کرد و کمکش کرد بلند شه
+ هی اسمت چیه
♡ من اسمم ایچیگوعه ، ازتون ممنونم که منو نجات دادین اینجا کسی به من اهمیت نمیده
+ چاکریم نوکریم حالا چیشد که آوردنت اینجا اذیتت کنن؟
♡ من خب باهاشون بحثم شد اونا هم منو اوردن اینجا تا بزننم...
■ هی اشکالی نداره تو دیگه میتونی از این به بعد جزو ما باشی نه؟این روز اول و اولین رفیق برای اکیپ خوبهکوک؟
+من که مشکلی ندارم ولی فیلیکس تو میدونی کار ما چطوریه بنظرت ایچیگو اصلا میتونه تو اکیپ ما باشه؟
♡ اوه منظورتون چیه؟
+ خب ببین...
.
.
♡ فهمیدم راستش خود منم خیلی دوست داشتم عضو گروه هایی مثل شما باشم میتونم
کوک و فیلیکس به هم نگاه کردن و سرشون رو تکون دادن
ایچیگو لبخند زد
♡ خب بریم الاناست که زنگ بخوره
+،■بریم
سه تایی باهم رفتن که جالبش اینجاست کلاس هاشون یکی بود و توی صندلی ها سه ردیف اخر که تک نفره بود رو با قلدری از بقیه گرفتن و خودشون نشستن...
عکس ایچیگو اسلاید دوم
۴.۷k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.