Love warning
part:15
ویو کوک: اعصابمو خورد کرده بود یه گلدون شیشه ای روی میز بود رفتم سمتش و اونو برداشتم و زدم به دیوار کنار لیا.. دقیقا از بغل گوشش رد شد
لیا:..ب.ببخشید...هر چی تو.بگی... قبوله( با ترس و دستپاچگی)
کوک: وقتی میفهمی پشیمون میشی گو.ه میخو.ری از این غلطا. میکنی(داد).... حالا میفهمونمت(میره بیرون)
ویولیا: کلافه شده بودم به خورده شیشه های روی زمین نگاه کردم... اون واقعا آدم خطرناکی بود...چاره ای جز قبول کردن خواسته هاش ندارم. عرق سردی روی پیشونیم نشسته بود رفتم داخل حمام و وان رو پر از آب سرد کردم و با لباس رفتم داخلش و سرمو زیر آب بردم مغزم قفلِ قفل بود اخه چرا..من.یهو دیدم یه صدایی اومد بلند شدم دیدم اومده بود داخل حمام یه چیزی هم دستش بود گفت:
کوک:ش.لوارتو در بیار
لیا: چ.چرا
کوک: دوباره رو مخم نرو این دفعه یه بلایی سرت میارمااا(عصبی و سرد)
لیا ش.لوارشو در میاره
ویو کوک: رفتم سمتش و دوتا توپک رو داخل س.و.ر.اخ ج.ل.وش جا دادم
لیا: این. چیه
کوک: میبینی که ویبراتوره
لیا:ولی( یهو دل لیا درد میگیره و داخل خودش جمع میشه).... ایی..دلمم
کوک: این درد رو حالا حالا ها باید بکشی
لیا: اخخ. ن.کن درش.بیار... اییی
کوک: هیسسس ساکت باش اعتراض کنی بدتر میشه(میره بیرون)
ویو لیا: دلم درد میکرد وقتی رفت بیرون کل لباسامو دراوردم ویه دوش گرفتم. ویبراتور باعث میشد هر لحظه خ.ی.سی رو بین پ.اهام حس کنم آروم رفتم روی تخت و سعی کردم بخوابم و بعد از کلی اینور و اونور شدن خوابیدم
یک ساعت بعد
ادامه دارد....
ویو کوک: اعصابمو خورد کرده بود یه گلدون شیشه ای روی میز بود رفتم سمتش و اونو برداشتم و زدم به دیوار کنار لیا.. دقیقا از بغل گوشش رد شد
لیا:..ب.ببخشید...هر چی تو.بگی... قبوله( با ترس و دستپاچگی)
کوک: وقتی میفهمی پشیمون میشی گو.ه میخو.ری از این غلطا. میکنی(داد).... حالا میفهمونمت(میره بیرون)
ویولیا: کلافه شده بودم به خورده شیشه های روی زمین نگاه کردم... اون واقعا آدم خطرناکی بود...چاره ای جز قبول کردن خواسته هاش ندارم. عرق سردی روی پیشونیم نشسته بود رفتم داخل حمام و وان رو پر از آب سرد کردم و با لباس رفتم داخلش و سرمو زیر آب بردم مغزم قفلِ قفل بود اخه چرا..من.یهو دیدم یه صدایی اومد بلند شدم دیدم اومده بود داخل حمام یه چیزی هم دستش بود گفت:
کوک:ش.لوارتو در بیار
لیا: چ.چرا
کوک: دوباره رو مخم نرو این دفعه یه بلایی سرت میارمااا(عصبی و سرد)
لیا ش.لوارشو در میاره
ویو کوک: رفتم سمتش و دوتا توپک رو داخل س.و.ر.اخ ج.ل.وش جا دادم
لیا: این. چیه
کوک: میبینی که ویبراتوره
لیا:ولی( یهو دل لیا درد میگیره و داخل خودش جمع میشه).... ایی..دلمم
کوک: این درد رو حالا حالا ها باید بکشی
لیا: اخخ. ن.کن درش.بیار... اییی
کوک: هیسسس ساکت باش اعتراض کنی بدتر میشه(میره بیرون)
ویو لیا: دلم درد میکرد وقتی رفت بیرون کل لباسامو دراوردم ویه دوش گرفتم. ویبراتور باعث میشد هر لحظه خ.ی.سی رو بین پ.اهام حس کنم آروم رفتم روی تخت و سعی کردم بخوابم و بعد از کلی اینور و اونور شدن خوابیدم
یک ساعت بعد
ادامه دارد....
۱۴.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.