orchid p1
داشتیم میگفتیم که یه معاملس که قراره سی هفتاد برده بشه و سود کمتر معامله، که 30 درصد باشه، به تهیونگ میرسید. اون هفتاد درصدرو، وایت ساون میبرد. حالا معامله چجوری بود؟ اینجوری بود که افراد وایت ساون، که به نسبت افراد تهیونگ وارد تر و قدرتمند تر بودند، باید به یه کامیون باربری سنگ میزدن. اون فرد بدبخت که رانندسو یا شیتیل بش میدن یا میکشنش. توی سنگ ها قراره کوکائین جاساز بشه. نسبت به معامله های دیگه، حساس تر بود. کوکائین با تهیونگ بود و وظیفه ی حمل و جابجایی، با رابرت یا همون رئیس باند وایت ساون بود. البته بنظرم حق بود چون دزدی با اوناس، تراشیدن و جاسازی با اوناس، رد کردنش هم با اوناس و تهیونگ فقط 50 کیلو کوکائین میده بهشون پس هفتاد سی عاقلانس از نظرم.
_شات آپ!
*بله ببخشید... خب ظاهرا عادلانه نیست./:
_معلومه که عادلانه نیست!! میدونی قراره با چه بدبختی ای اون همه کوکائینو گیر بیارم؟؟
*برات کاری نداره وی! تو 70 تا 100 کیلو رو هم دادی پس چرا الان فقط برای 50 کیلو انقد تو سر و مغزت میزنی؟؟؟
_بعدا بهت میگم... حالا ادامشو بگو بچه هارو منتظر نذار!
*خیلی خب..
من نویسندم. یعنی کسی که زندگی شخصیت هارو میسازه 1س ب نوعی، من خدای این داستانم! چون هم از شروعش خبر دارم و هم از پایانش... حالا بریم سراغ... عه وی در گوشاتو بگیر میخوام اون یه شخصیتو معرفی کنم!!
_////:پوف... دیمن! خیلی خب برو گمشو تا ب بدبختی خودم بمیرم...
خیلی خب. شخصیت بعدی جونگکوکه. اون یه بانی کیوتههههه😍🥺اگه ببینینش، فقط دلتون میخواد لپاشو فشار بدیننننن اصن رنگین کمون بالا میارین!! اون 22 سالشه و خب... نتونست دانشگاه بره. چرا؟ چون توی 18 سالگیش، مادرش بر اثر سکته قلبی فوت شد و تا اومد به خودش بیاد که دوسال گذشته بود، پدرش فوت شد. دلیل مرگ پدرش سکته مغزی بود. دو ماه توی کما بود و بعد فوت شد. ولی... اون هیچوقت نمیتونست صحنه ی وارد شدن یک مرد سیاهپوش رو به خونشون فراموش کنه..!
فلش بک، فوریه 2022،jungkook's pov
هوف خدا خسته شدم!. اگه جان بخاد یبار دیگه گیر بده، باهاش قطع رابطه میکنم!! پوف...
+سونگ؟ سونگگگ؟ گشنمه کجاییییی؟
~اوووووه سلام بانییییییییی. قربونت برم گشنته؟ بیا بیا کیمچی برات درست کردم!!
با شنیدن این جمله، برق خاصی تو چشام پدید اومد و هرچی راجع ب جان بود رو فراموش کردم.
+عاشقتم نونااااااااااا~~
سریع دستامو شستم و خشک کردم و پشت میز ناهارخوری نشستم تا سونگ هیون، بهم کیمچی های خوشمزشو بده. بعد از خوردن اون کیمچی های خوشمزه، چشام سنگین شده بود پس رفتم تا بخابم... وقتی بیدار شدم، هوا تاریک بود و من عرق کرده بودم.. اوه چه حس بدی! بلند شدم و به سمت دستشویی راهی شدم تا دست و صورتمو بشورم و برم برای دیدن فیلمم...
_شات آپ!
*بله ببخشید... خب ظاهرا عادلانه نیست./:
_معلومه که عادلانه نیست!! میدونی قراره با چه بدبختی ای اون همه کوکائینو گیر بیارم؟؟
*برات کاری نداره وی! تو 70 تا 100 کیلو رو هم دادی پس چرا الان فقط برای 50 کیلو انقد تو سر و مغزت میزنی؟؟؟
_بعدا بهت میگم... حالا ادامشو بگو بچه هارو منتظر نذار!
*خیلی خب..
من نویسندم. یعنی کسی که زندگی شخصیت هارو میسازه 1س ب نوعی، من خدای این داستانم! چون هم از شروعش خبر دارم و هم از پایانش... حالا بریم سراغ... عه وی در گوشاتو بگیر میخوام اون یه شخصیتو معرفی کنم!!
_////:پوف... دیمن! خیلی خب برو گمشو تا ب بدبختی خودم بمیرم...
خیلی خب. شخصیت بعدی جونگکوکه. اون یه بانی کیوتههههه😍🥺اگه ببینینش، فقط دلتون میخواد لپاشو فشار بدیننننن اصن رنگین کمون بالا میارین!! اون 22 سالشه و خب... نتونست دانشگاه بره. چرا؟ چون توی 18 سالگیش، مادرش بر اثر سکته قلبی فوت شد و تا اومد به خودش بیاد که دوسال گذشته بود، پدرش فوت شد. دلیل مرگ پدرش سکته مغزی بود. دو ماه توی کما بود و بعد فوت شد. ولی... اون هیچوقت نمیتونست صحنه ی وارد شدن یک مرد سیاهپوش رو به خونشون فراموش کنه..!
فلش بک، فوریه 2022،jungkook's pov
هوف خدا خسته شدم!. اگه جان بخاد یبار دیگه گیر بده، باهاش قطع رابطه میکنم!! پوف...
+سونگ؟ سونگگگ؟ گشنمه کجاییییی؟
~اوووووه سلام بانییییییییی. قربونت برم گشنته؟ بیا بیا کیمچی برات درست کردم!!
با شنیدن این جمله، برق خاصی تو چشام پدید اومد و هرچی راجع ب جان بود رو فراموش کردم.
+عاشقتم نونااااااااااا~~
سریع دستامو شستم و خشک کردم و پشت میز ناهارخوری نشستم تا سونگ هیون، بهم کیمچی های خوشمزشو بده. بعد از خوردن اون کیمچی های خوشمزه، چشام سنگین شده بود پس رفتم تا بخابم... وقتی بیدار شدم، هوا تاریک بود و من عرق کرده بودم.. اوه چه حس بدی! بلند شدم و به سمت دستشویی راهی شدم تا دست و صورتمو بشورم و برم برای دیدن فیلمم...
۴.۷k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.