داستان من و هیونجین پارت ۱۱
ویو ا.ت
و معلم اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن که گفت ا.ت بلند شو چراگردنت کبوده منم گفتم چون دیشب خوابیده بودم از تخت افتادم گردنم خورد به میز و کبود شد
معلم:اهان خب بشین دیگه
ا.ت: چشم
نشستم که هیونجین در گوشم گفت عجب دروغ خوبی گفتیا
ا.ت: نمیدونم ی چیزی گفتم حالا یهو از دهنم پرید بیرون باخنده گفت
هیون: خندید
مدرسه تموم شد و رفتیم خونه که ی دعوت نامه اومد که دوست هیونجین دعوتش کرده بود پارتی و بهم گفت و منم گفتم باشه اگر تو دوست داری بریم عزیزم و دیگه داشتیم آماده میشدیم...
ویو هیون
ما رفتیم سر کلاس و معلم اومد و شروع کرد به درس دادن که یهو به ا.ت گفت بلند شو و ا.ت هم بلند شد و معلم گفت چرا گردنت کبوده که اون لحظه فکر کردم اخراج میشیم که ا.ت گفت دیشب خوابیده بودم از روی تخت افتادم و گردنم خورد به میز و کبود شد معلمم گفت اهان خب بشین دیگه
ا.ت هم گفت چشم و نشست و در گوشش گفتم عجب دروغ خوبی گفتیا باخنده بهم گفت نمیدونم ی چیزی گفتم حالا یهو از دهنم پرید بیرون و بعدش خندید
منم خندم گرفت یهو مدرسه تموم شد و رفتیم خونه که ی دعوت نامه برام اومد دوستم دعوتم کرده بود پارتی از ا.ت اجازه گرفتم و قبول گرد و دیگه داشتیم آماده میشدیم و...
و معلم اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن که گفت ا.ت بلند شو چراگردنت کبوده منم گفتم چون دیشب خوابیده بودم از تخت افتادم گردنم خورد به میز و کبود شد
معلم:اهان خب بشین دیگه
ا.ت: چشم
نشستم که هیونجین در گوشم گفت عجب دروغ خوبی گفتیا
ا.ت: نمیدونم ی چیزی گفتم حالا یهو از دهنم پرید بیرون باخنده گفت
هیون: خندید
مدرسه تموم شد و رفتیم خونه که ی دعوت نامه اومد که دوست هیونجین دعوتش کرده بود پارتی و بهم گفت و منم گفتم باشه اگر تو دوست داری بریم عزیزم و دیگه داشتیم آماده میشدیم...
ویو هیون
ما رفتیم سر کلاس و معلم اومد و شروع کرد به درس دادن که یهو به ا.ت گفت بلند شو و ا.ت هم بلند شد و معلم گفت چرا گردنت کبوده که اون لحظه فکر کردم اخراج میشیم که ا.ت گفت دیشب خوابیده بودم از روی تخت افتادم و گردنم خورد به میز و کبود شد معلمم گفت اهان خب بشین دیگه
ا.ت هم گفت چشم و نشست و در گوشش گفتم عجب دروغ خوبی گفتیا باخنده بهم گفت نمیدونم ی چیزی گفتم حالا یهو از دهنم پرید بیرون و بعدش خندید
منم خندم گرفت یهو مدرسه تموم شد و رفتیم خونه که ی دعوت نامه برام اومد دوستم دعوتم کرده بود پارتی از ا.ت اجازه گرفتم و قبول گرد و دیگه داشتیم آماده میشدیم و...
۸.۶k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.