وقتی تحریکشون میکنی و بعد فرار میکنی
وقتی تحریکشون میکنی و بعد فرار میکنی
نامجون:سعی میکنه خودش را آرام کند ولی نمیتونه پس میاد و محترمانه ازت میخواد که پاشی بیای اتاق
سوکجین:ایشونم چون میدونه خیلی لج بازی و کلی شرط برای یه کار میزای میره جلو آیینه و قربونه خودش میره تورو هم به چپش میگیره
یونگی:ببین اگر خودت نیای اصلا آروم نمیگیرم خودت هم که میدونی بلاخره باید از اتاق بیا بیرون
(۲ساعتبعد)
ا/ت خانم وقتی از اتاق بیرون میاد میبینه یونگی رو مبل خوابیده و تو خودش جمع شده پس میره پتو بیاره تو رو یونگی بندازه ولی وقتی نزدیک یونگی میشه یونگی دست ا/ت را میگیره و به اتاق هدایتش میکنه
هوسوک:الان دقیقا قیافه هوسوک شبیه یونگی شده و معلومه که خیلی عصبی هستش و دیگه .... (با ذهن مریضه خودتون)
جیمین:بهت نیاز دارم بیب، بیا دیگه تو که به این کارا علاقه داشتی مگه نه؟
تهیونگ:تا خواستی فرار کتی گرفتت و تو دهنشو رو گوشت گذاشتو گفت
🐯: پس میخواستی فرار کنی،(با کمی فاصله)بیب
جانگ کوک:ایشونم که خوب میشناسید وقتی چیزی را بخواد بدست میاره
نامجون:سعی میکنه خودش را آرام کند ولی نمیتونه پس میاد و محترمانه ازت میخواد که پاشی بیای اتاق
سوکجین:ایشونم چون میدونه خیلی لج بازی و کلی شرط برای یه کار میزای میره جلو آیینه و قربونه خودش میره تورو هم به چپش میگیره
یونگی:ببین اگر خودت نیای اصلا آروم نمیگیرم خودت هم که میدونی بلاخره باید از اتاق بیا بیرون
(۲ساعتبعد)
ا/ت خانم وقتی از اتاق بیرون میاد میبینه یونگی رو مبل خوابیده و تو خودش جمع شده پس میره پتو بیاره تو رو یونگی بندازه ولی وقتی نزدیک یونگی میشه یونگی دست ا/ت را میگیره و به اتاق هدایتش میکنه
هوسوک:الان دقیقا قیافه هوسوک شبیه یونگی شده و معلومه که خیلی عصبی هستش و دیگه .... (با ذهن مریضه خودتون)
جیمین:بهت نیاز دارم بیب، بیا دیگه تو که به این کارا علاقه داشتی مگه نه؟
تهیونگ:تا خواستی فرار کتی گرفتت و تو دهنشو رو گوشت گذاشتو گفت
🐯: پس میخواستی فرار کنی،(با کمی فاصله)بیب
جانگ کوک:ایشونم که خوب میشناسید وقتی چیزی را بخواد بدست میاره
۱۲.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.