پارت = ۶۸
تقاص دوستی
یه قدم به سمتم برداشت و ادامه داد .
_دلت برام تنگ نشده بود ؟
و چند قدم بیشتر خودمو به گوشه وان نزدیک کردم اب هنوز میرفت ولی نمیخواستم ببندمش میترسیدم با خم شدن و بستن سراغم بیاد.
دستمو از کنار وان به پشت بردم و چوپ کوچیکی رو توی دستم فشردم.
_داشتم به فرار نکردنت عادت می کردم .
اومد جلو تر چوب رو جلوم به طرفش نگه داشتم .
+فاصلتو حفظ کن ، اینجا چی کار میکنی ؟نمیتونی مرده منو ول کن ؟
_منم دلم برات تنگ شده بود .
دستم لرزه پیدا کرده بود ، اومد بالا سرم و شیر ابو بست و همونطور بهم زل زد .
_اوایی که من میشناختم دستش نمیلرزید یا ترسیدنش معلوم نمیشد.
به سمتم خم شد و چوب رو داد پایین و چونمو محکم گرفت و به سمت خودش کشید.
_نگو که بیبیم شجاعت سابقشو از دست داده.
و بعد دستشو از چونم به سمت گردنم برد و فشار داد .
_فقط این نیست ، اگه اون ادم قبل بودی این چوب تو دست من نبود .
بعدم چوب و انداخت کنار .
به سرفه افتاده بودم دستمو مشت میزدم، که دستشو برداشت منم سرمو خم کردم .
دوباره وایساد و بدنمو وارسی کرد.
_البته بدنت همونطور بی نقصه.
هنوزم همون ادم .... سابقه.
+توهم مثل قبلی .
_حق ندارم بدن عروسکمو که ۲ سال ندیدم دید بزنم.
دیدم داره لباسشو درمیاره خودمو کشیدم بالا و گفتم .
+هوییی چیکار میکنی ؟
لباسشو دراورده بود با تعجب خنده داری نگام کرد و گفت.
_میخوام حموم کنم ، مشکلیه؟
و حتی نذاشت حرفی بزنم و اومد تو وان و منو گذاشت تو بغلش .
از جام بلند شدم .
+راحت باش .
که دستم کشیده شد .
_پرو نشو .
و از پشت با یکی از دستاش بغلم کرد و با حالت ریتم داری دستشو رو شکمم بالا و پایین میکرد.
دلم میخواست بگم چرا زودتر نیومدی ؟ چرا فراموشم کردی ؟ اصلا بهم فکر میکردییییییی(بچه تو افکارش خود درگیری داره.)
که یهو به شکمم فشار اومد که دسمو گذاشتم روش و برگشتم .
_با اجازه کی اومدی این قبرستون درههههه ؟(داد)
زیر لب اخی گفتم و دستشو پس زدم .
+روانی اروم نمیتونی بگی .
که دوباره با مشت زد به شکمم .
+اخ.
_جوابمو بده از این روانی تر می شمااااا(داد)
جلوی دهنشو گرفتم و گفتم .
+جایی نداشتم داد نزنننن.
_خودتم که داری داد میزنی .
+ خب چون تقصیر توعه .
_دلم برای این رفتارت تنگ شده بود .(خنده)
به خندش دقت کردم.
یه قدم به سمتم برداشت و ادامه داد .
_دلت برام تنگ نشده بود ؟
و چند قدم بیشتر خودمو به گوشه وان نزدیک کردم اب هنوز میرفت ولی نمیخواستم ببندمش میترسیدم با خم شدن و بستن سراغم بیاد.
دستمو از کنار وان به پشت بردم و چوپ کوچیکی رو توی دستم فشردم.
_داشتم به فرار نکردنت عادت می کردم .
اومد جلو تر چوب رو جلوم به طرفش نگه داشتم .
+فاصلتو حفظ کن ، اینجا چی کار میکنی ؟نمیتونی مرده منو ول کن ؟
_منم دلم برات تنگ شده بود .
دستم لرزه پیدا کرده بود ، اومد بالا سرم و شیر ابو بست و همونطور بهم زل زد .
_اوایی که من میشناختم دستش نمیلرزید یا ترسیدنش معلوم نمیشد.
به سمتم خم شد و چوب رو داد پایین و چونمو محکم گرفت و به سمت خودش کشید.
_نگو که بیبیم شجاعت سابقشو از دست داده.
و بعد دستشو از چونم به سمت گردنم برد و فشار داد .
_فقط این نیست ، اگه اون ادم قبل بودی این چوب تو دست من نبود .
بعدم چوب و انداخت کنار .
به سرفه افتاده بودم دستمو مشت میزدم، که دستشو برداشت منم سرمو خم کردم .
دوباره وایساد و بدنمو وارسی کرد.
_البته بدنت همونطور بی نقصه.
هنوزم همون ادم .... سابقه.
+توهم مثل قبلی .
_حق ندارم بدن عروسکمو که ۲ سال ندیدم دید بزنم.
دیدم داره لباسشو درمیاره خودمو کشیدم بالا و گفتم .
+هوییی چیکار میکنی ؟
لباسشو دراورده بود با تعجب خنده داری نگام کرد و گفت.
_میخوام حموم کنم ، مشکلیه؟
و حتی نذاشت حرفی بزنم و اومد تو وان و منو گذاشت تو بغلش .
از جام بلند شدم .
+راحت باش .
که دستم کشیده شد .
_پرو نشو .
و از پشت با یکی از دستاش بغلم کرد و با حالت ریتم داری دستشو رو شکمم بالا و پایین میکرد.
دلم میخواست بگم چرا زودتر نیومدی ؟ چرا فراموشم کردی ؟ اصلا بهم فکر میکردییییییی(بچه تو افکارش خود درگیری داره.)
که یهو به شکمم فشار اومد که دسمو گذاشتم روش و برگشتم .
_با اجازه کی اومدی این قبرستون درههههه ؟(داد)
زیر لب اخی گفتم و دستشو پس زدم .
+روانی اروم نمیتونی بگی .
که دوباره با مشت زد به شکمم .
+اخ.
_جوابمو بده از این روانی تر می شمااااا(داد)
جلوی دهنشو گرفتم و گفتم .
+جایی نداشتم داد نزنننن.
_خودتم که داری داد میزنی .
+ خب چون تقصیر توعه .
_دلم برای این رفتارت تنگ شده بود .(خنده)
به خندش دقت کردم.
۲.۵k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.