عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P22
(ویو خونه سر شام)
هانول: خب بگید ببینم خریداتون چطور بود هوم؟
جنی: خوب بود (ناراحتی)
لیسا: چی باید بشه(عصبی)
هانول: شما آخر عاشق میشید .... پسرا شما چی؟
تهیونگ: معمولی
جونگ کوک: هعی چی بگم
هانول: شما ها هیچی نمیفهمید دیگگ
ب.ج: ولشون کن پدر اینا خودشون عاشق هم میشن
ب.ک: درسته پدر بیخیالشیم
م.ج: وایی بالاخره فردا عروسی بچه هام چقد منتظرع این لحظه بودم
م.ک: ارع واقعا بعد عروسی نوه هامو میبینم وایی خدای منننن
م.ج: ارع منم میگم نوه میخام
لیسا و جنی : یعنی چی نوه میخام ..... نوه میخام شما میبینید ما داریم ازدواج میکنیم فک نکنید خوشحال هستیم این یع ازدواج اجباریه (با داد)(و رفتن)
جونگ کوک: مامان چی میگید ..... جنی وایسااا(رفت دنبال جنی)
تهیونگ: یعنی چی مامان الان ناراحت شد لیسا..... لیسا بزار منم بیامم(رفت دنبال لیسا)
(ویو صبح)
P22
(ویو خونه سر شام)
هانول: خب بگید ببینم خریداتون چطور بود هوم؟
جنی: خوب بود (ناراحتی)
لیسا: چی باید بشه(عصبی)
هانول: شما آخر عاشق میشید .... پسرا شما چی؟
تهیونگ: معمولی
جونگ کوک: هعی چی بگم
هانول: شما ها هیچی نمیفهمید دیگگ
ب.ج: ولشون کن پدر اینا خودشون عاشق هم میشن
ب.ک: درسته پدر بیخیالشیم
م.ج: وایی بالاخره فردا عروسی بچه هام چقد منتظرع این لحظه بودم
م.ک: ارع واقعا بعد عروسی نوه هامو میبینم وایی خدای منننن
م.ج: ارع منم میگم نوه میخام
لیسا و جنی : یعنی چی نوه میخام ..... نوه میخام شما میبینید ما داریم ازدواج میکنیم فک نکنید خوشحال هستیم این یع ازدواج اجباریه (با داد)(و رفتن)
جونگ کوک: مامان چی میگید ..... جنی وایسااا(رفت دنبال جنی)
تهیونگ: یعنی چی مامان الان ناراحت شد لیسا..... لیسا بزار منم بیامم(رفت دنبال لیسا)
(ویو صبح)
۵.۲k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.