فیک جدید
فیک جدید
یه روز رفتم باشگاه فکر کنم ۱ کیلویی کم کردم
شب شد.
مامانم صدام کرد«دخترم سیما بیا وقت شامه باباتم صدا کن »
گفتم:باشه مامان
شام سوشی داشتیم . خوشمزه بود،من رفتم اتاق بخوابم وقتی خوابیدم
ساعت۵ صبح یکی در خانه 🏠 را زد ترسیدم،استرس گرفتم،به فکرم افتاد از پنجره نگاه کنم کسی نبود، فکر کردم توهم زدم رفتم اتاق سعی کردم بخوابم
صدای جیغ کم در را شنیدم، رفتم تو حال
دیدم در بازه روی فرش خانه 🏡 رد پای خونی بود خیلی ترسیدم 😱😱😬 رد پا به اتاق مامانم میرفت، رفتم دیدم کسی نیست خودمو خیس کردم 😂 بعد داخله اینه رو دیدم مامانم خونی پشتمه بعد با چاقو شکممو برید و سوشی رو گرفت و خورد و بعد یه شعر برام خوند و من همان جا افتاده بودم و یهو از خواب پریدم دیدم همش خواب بود .«خدا را شکر»
رفتم صبحانه بخورم دیدم مامانم انجاست ترسیدم . مامانم ازم پرسید :چی شده؟ گفتم کابوس دیدم گفت : چی بود؟ گفتم:«هیچی» صبحانه تموم شد
رفتم با ماشین به باشگاه.
رسیدم رفتم دمبل بزنم دیدم یه پسر خیلی خوشگل و سسکی اومده باشگاه
این پسره داخل دانشگاهمم هست، من رو دید سلام کرد منم گفتم...
یه روز رفتم باشگاه فکر کنم ۱ کیلویی کم کردم
شب شد.
مامانم صدام کرد«دخترم سیما بیا وقت شامه باباتم صدا کن »
گفتم:باشه مامان
شام سوشی داشتیم . خوشمزه بود،من رفتم اتاق بخوابم وقتی خوابیدم
ساعت۵ صبح یکی در خانه 🏠 را زد ترسیدم،استرس گرفتم،به فکرم افتاد از پنجره نگاه کنم کسی نبود، فکر کردم توهم زدم رفتم اتاق سعی کردم بخوابم
صدای جیغ کم در را شنیدم، رفتم تو حال
دیدم در بازه روی فرش خانه 🏡 رد پای خونی بود خیلی ترسیدم 😱😱😬 رد پا به اتاق مامانم میرفت، رفتم دیدم کسی نیست خودمو خیس کردم 😂 بعد داخله اینه رو دیدم مامانم خونی پشتمه بعد با چاقو شکممو برید و سوشی رو گرفت و خورد و بعد یه شعر برام خوند و من همان جا افتاده بودم و یهو از خواب پریدم دیدم همش خواب بود .«خدا را شکر»
رفتم صبحانه بخورم دیدم مامانم انجاست ترسیدم . مامانم ازم پرسید :چی شده؟ گفتم کابوس دیدم گفت : چی بود؟ گفتم:«هیچی» صبحانه تموم شد
رفتم با ماشین به باشگاه.
رسیدم رفتم دمبل بزنم دیدم یه پسر خیلی خوشگل و سسکی اومده باشگاه
این پسره داخل دانشگاهمم هست، من رو دید سلام کرد منم گفتم...
۵.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.