پارت162
#پارت162
شیطونکِ بابا🥺💜
+ میبرم اما شرط داره...
انقد هول بودم که فرصت ندادم و گفتم:
_ چییی؟؟! بگو هرچی هست قبوله
فقط بریم دکتر تورخدا...
نفسشو کلافه توی صورتم فوت کرد و دستو کرد لای موهاش
+ تحمش براش سخته. میتونی؟!
_ یعنی چی اخ؟ درست بگو ببینم چی میگی!!
ماشینو به حرکت درآورد و از خونه زد بیرون
+حالا بعد بهت میگم
بریم تا زودتر این شیطونکِ بابا کار دستمون نداده....
استرس داشتم و پوست لبمو با دندون همش میجوییدم. فکرم حسابی مشغول بود و داشتم از ترس سکته میکردم
من خودم هنوز بچه ام یعنی چی که حامله شدم؟! وای سرم از درد داشت منفجر میشد...
بعد از نیم ساعت افراز ماشینو نگه داشت و جلوی مجتمعی پارک کرد
هاجو واج نگاش کردم و گفتم
_ رسیدیم؟!
با دیدن قیافه ی پریشونم پقی زد زیر خنده و گفت:
+ آخه دختر یکم فکر نمیکنی؟! یه روزم نمیگذره از نزدیکیمون....
چطور میتونی باردار باشی تو؟!
گیج نگاش کردم و گفتم:
_ یعنی چی؟ یعنی نیستم؟؟
+ معلومه که نه...
پیاده شو بریم خرید
_ خب چرا حالت تهوع داشتم پسسسس
+ لابد از غذایی که خوردی بوده
پاشو بریم که کلی خرید داریم
شیطونکِ بابا🥺💜
+ میبرم اما شرط داره...
انقد هول بودم که فرصت ندادم و گفتم:
_ چییی؟؟! بگو هرچی هست قبوله
فقط بریم دکتر تورخدا...
نفسشو کلافه توی صورتم فوت کرد و دستو کرد لای موهاش
+ تحمش براش سخته. میتونی؟!
_ یعنی چی اخ؟ درست بگو ببینم چی میگی!!
ماشینو به حرکت درآورد و از خونه زد بیرون
+حالا بعد بهت میگم
بریم تا زودتر این شیطونکِ بابا کار دستمون نداده....
استرس داشتم و پوست لبمو با دندون همش میجوییدم. فکرم حسابی مشغول بود و داشتم از ترس سکته میکردم
من خودم هنوز بچه ام یعنی چی که حامله شدم؟! وای سرم از درد داشت منفجر میشد...
بعد از نیم ساعت افراز ماشینو نگه داشت و جلوی مجتمعی پارک کرد
هاجو واج نگاش کردم و گفتم
_ رسیدیم؟!
با دیدن قیافه ی پریشونم پقی زد زیر خنده و گفت:
+ آخه دختر یکم فکر نمیکنی؟! یه روزم نمیگذره از نزدیکیمون....
چطور میتونی باردار باشی تو؟!
گیج نگاش کردم و گفتم:
_ یعنی چی؟ یعنی نیستم؟؟
+ معلومه که نه...
پیاده شو بریم خرید
_ خب چرا حالت تهوع داشتم پسسسس
+ لابد از غذایی که خوردی بوده
پاشو بریم که کلی خرید داریم
۶.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.