پارت ۳۷ (برادر خونده)
بعداز اینکه به کمپانی رسیدیم خیلی سریع از ماشین پیاده شدم خودمو به ایستگاه اتوبوس رسوندم منتظر اتوبوس روی صندلی نشستم ولی انگار اخرین اتوبوسم رفته بود ناچار مجبور شدم پیاده تا خونه برم از صندلی بلند شدم خیابونا یکم خلوت بود ترس داشتم از اینکه دوباره اون اتفاق تکرار شه به هر حال مجبور بودم کار دیگه ای نمیشد کرد باید به ترسم غلبه کنم قدم هام تند بود فقد می خواستم سریع برسم خونه. راه خونه دور بود چی جوری به مامان میگفتم جوابشو چی باید میدادم با این دیر کردنم حیرون و سر درگم بودم باید چیکار میکردم عااا بزار برم خونه سانی به مامانم میگم من اونجا میمونم شاید راضی بشه موبایلمو از تو کیفم در اوردم اول باید به سانی می گفتم ولی دو دل بودم به خاطر اینکه اگه برم خونه سانی مطمئنم بابای سانی فکر بد میکنه وای خدا چیکار باید بکنم نه نمیشه کاریش کرد میرم خونه کوچه های تاریک . خیابونای خلوت چیزی که الان منو یاد گذشتم میندازه اون شبای تاریک اون تنهایی بعد از دست دادن پدرو مادرم بود خیلی سخت بود ولی من از اون روزا گذشتم نمی دونم چرا باز به اون خاطرات فکر می کنم چرا دارم اونروزا رو به یادم میارم خاطراتی که اونارو ازم گرفت به خودم قول داده بودم به اون روزا فکر نکنم ولی نمی شد کاری کرد چون اون خاطرات جزئی از زندگیمه
بی صدا اشک میریختم بازم اون خاطرات اومد تو ذهنم چیکار می تونستم بکنم من نمی خوام گریه کنم هندزفریمو از کیفم در اوردم یه اهنگ شاد پلی کردم راهکار جالبیه برای وقتی که خسته ای از گریه صداشو بلند کردم با ریتم اهنگ همزمان می خوندم ولی اشکام انگار تمومی نداشت کاری از دستم بر نمی یومد حسم شبیه باختن بود ولی بایدتمومش میکردم این گریه هارو موزیک به اخر رسید با پلی شدن موزیک بعدی یه لحظه ترس همه وجودمو گرفت یاخدا این از کجا اومد اهنگ ترسناکی بود یاد اون دابسمشی افتادم که با سانی گرفته بودم این اهنگه همونه ولی الان چرا پلی شده نمی دونم ولی به وضع الانم این اهنگ بدجور میخوره مخصوصا که الان همه جا خلوته خواستم اهنگوعوض کنم صفحه گوشیمو روشن کردم که با دیدن یه سایه ناشناس ترسیدم از ترس نمی تونستم برگردم ببینم کیه نکنه جنه یا روحه خدایا این چه وضعه شاید توهم زدم
بهتره برنگردم بی تفاوت به راهم ادامه دادم حس میکردم اونم داره دنبالم میاد صدای قدم های پاش میومد قدمهامو تند تر کردم تا بهم نرسه ولی با قرار گرفتن دستای یکی رو شونم بی حرکت سرجام موندم انگار توهم نیست خدایا چیکار کنم اروم اروم برگشتم به پشت سرم نگاه کردم با دیدن یه پسره قد بلند که کلاه رو سرش بود و چشماش اصن معلوم نبود جیغ بلندی کشیدم پسره با تعجب نگام کرد وکلاهشو برداشت اینکه هیو نینگ کایه با نگرانی بهم نگاه کردو گفت:حالت خوبه منی که اون لحظه هیچی رو نمی فهمیدم و فقد به قیافش زل زده بودم شونه هامو محکم با دستاش گرفتو با نگرانی گفت :سورا خوبی سرمو تکون دادمو با لبخند ضایع زل زدم بهش هیونینگ کای:معذرت میخوام بازم ترسوندمت اروم زیر لب گفتم _اشکالی نداره کای:ولی خیلی قیافت باحال بود خوب ترسوندمت با خشم بهش زل زدمو گفتم باحال بود نمی بینی مثل بید ترسیدم بعد میگی باحال بود خیلی کار بدی کردی
بی صدا اشک میریختم بازم اون خاطرات اومد تو ذهنم چیکار می تونستم بکنم من نمی خوام گریه کنم هندزفریمو از کیفم در اوردم یه اهنگ شاد پلی کردم راهکار جالبیه برای وقتی که خسته ای از گریه صداشو بلند کردم با ریتم اهنگ همزمان می خوندم ولی اشکام انگار تمومی نداشت کاری از دستم بر نمی یومد حسم شبیه باختن بود ولی بایدتمومش میکردم این گریه هارو موزیک به اخر رسید با پلی شدن موزیک بعدی یه لحظه ترس همه وجودمو گرفت یاخدا این از کجا اومد اهنگ ترسناکی بود یاد اون دابسمشی افتادم که با سانی گرفته بودم این اهنگه همونه ولی الان چرا پلی شده نمی دونم ولی به وضع الانم این اهنگ بدجور میخوره مخصوصا که الان همه جا خلوته خواستم اهنگوعوض کنم صفحه گوشیمو روشن کردم که با دیدن یه سایه ناشناس ترسیدم از ترس نمی تونستم برگردم ببینم کیه نکنه جنه یا روحه خدایا این چه وضعه شاید توهم زدم
بهتره برنگردم بی تفاوت به راهم ادامه دادم حس میکردم اونم داره دنبالم میاد صدای قدم های پاش میومد قدمهامو تند تر کردم تا بهم نرسه ولی با قرار گرفتن دستای یکی رو شونم بی حرکت سرجام موندم انگار توهم نیست خدایا چیکار کنم اروم اروم برگشتم به پشت سرم نگاه کردم با دیدن یه پسره قد بلند که کلاه رو سرش بود و چشماش اصن معلوم نبود جیغ بلندی کشیدم پسره با تعجب نگام کرد وکلاهشو برداشت اینکه هیو نینگ کایه با نگرانی بهم نگاه کردو گفت:حالت خوبه منی که اون لحظه هیچی رو نمی فهمیدم و فقد به قیافش زل زده بودم شونه هامو محکم با دستاش گرفتو با نگرانی گفت :سورا خوبی سرمو تکون دادمو با لبخند ضایع زل زدم بهش هیونینگ کای:معذرت میخوام بازم ترسوندمت اروم زیر لب گفتم _اشکالی نداره کای:ولی خیلی قیافت باحال بود خوب ترسوندمت با خشم بهش زل زدمو گفتم باحال بود نمی بینی مثل بید ترسیدم بعد میگی باحال بود خیلی کار بدی کردی
۹۳.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.