پارت 10
ات ویو
بعد از صبحبت بابا نگران شدم
پ ات:بچها برای سرمایه گذاری تو شرکت هواپیمایی (هرچی که خودتون دوست دارید) باید یه وارث نوه ای داشته باشیم ولی......
ته:ولی.......
پ ته:یونگی و کیونگ قبول نمیکنن و هانا وجیونگ هم هنوز بچن و
ات:و.......
پ ات:تنها امید ما شمایید
ته ویو
وقتی اون حرف رو زد یه حسی عجیبی داشتم
ات:یعنی چی
ته:......
پ ته.پ ات:شما باید ازدواج کنید و بچه دار بشید
ته:ما...
ات:ما.........
پ ته. پ ات:شما باید تا اخر ماه ازدواج کنید و تا سال اینده بچه دار بشید سعی کنید باهم کنار بیاید
ات. ته:ما باید فکر کنیم (نکه از خداتون نیست)
ته. ات:چقدر تو حرف میزنی
نویسنده:خوب راست میگم
ته. ات:ببند
رفتیم بیرون ات سر صحبت رو باز کرد
ات:میخوای چیکار کنیم
ته:اینجور که میگفتن انگار مجبوریم و خوب.....
ات:خوب.....
ته:منم مخالف نیستم 😏
ات:تهههههه
ته:مگه تو مخالفی؟
ات:نه ولی
ته :ولی.....
ات:بنظرم هنوز زوده
ته:ولی مجبوریم
ات:اره پس فردا میریم بهشون میگیم
ته:اوکی
اینم پارت بعد
لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤
بعد از صبحبت بابا نگران شدم
پ ات:بچها برای سرمایه گذاری تو شرکت هواپیمایی (هرچی که خودتون دوست دارید) باید یه وارث نوه ای داشته باشیم ولی......
ته:ولی.......
پ ته:یونگی و کیونگ قبول نمیکنن و هانا وجیونگ هم هنوز بچن و
ات:و.......
پ ات:تنها امید ما شمایید
ته ویو
وقتی اون حرف رو زد یه حسی عجیبی داشتم
ات:یعنی چی
ته:......
پ ته.پ ات:شما باید ازدواج کنید و بچه دار بشید
ته:ما...
ات:ما.........
پ ته. پ ات:شما باید تا اخر ماه ازدواج کنید و تا سال اینده بچه دار بشید سعی کنید باهم کنار بیاید
ات. ته:ما باید فکر کنیم (نکه از خداتون نیست)
ته. ات:چقدر تو حرف میزنی
نویسنده:خوب راست میگم
ته. ات:ببند
رفتیم بیرون ات سر صحبت رو باز کرد
ات:میخوای چیکار کنیم
ته:اینجور که میگفتن انگار مجبوریم و خوب.....
ات:خوب.....
ته:منم مخالف نیستم 😏
ات:تهههههه
ته:مگه تو مخالفی؟
ات:نه ولی
ته :ولی.....
ات:بنظرم هنوز زوده
ته:ولی مجبوریم
ات:اره پس فردا میریم بهشون میگیم
ته:اوکی
اینم پارت بعد
لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤
۳.۴k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.