فیک King of the Moon 🧛🏻♂️🍷🩸پارت¹⁸
سوفی « خنده ای عصبی کردم.....خودتو معرفی نمیکنی انسان؟
الکس« عجب دختر کراشی بود.....هم خوشگل بود...هم سرزبون دار....فکر کنم قراره یه مبارزه جذاب در پیش داشته باشیم...
جین هی « آممم فکر کنم منو میشناسی دیگه....کل کاخ رو زیر و رو کردی برای پیدا کردن من...اما بزار خودم رو کامل معرفی کنم...کیم جین هی هستم....
شوگا « خیلی خب خط و نشون کشیدن بسه....بریم به کارمون برسیم....
سوفیا « من که کاری با این....
جین هی « این اسم داره سوفی جون اسمشم جین هیه...
سوفیا « من مقامم از تو بالاتره....حق نداری بگی سوفی جون....هر جور دلم بخواد صدات میکنم این
الکس « دخترا....جلوی مقامات؟ بسه...
سوفیا « نفسی عصبی کشیدم و سر جاهامون نشستیم....قرار بود یه مراسم بزرگ برگزار بشه و تمام جادوگر ها و گرگینه ها توی این مراسم شرکت کنن.....این یه بحث درباره مملکت بود و وجود اون دختر برای من نشونه خوبی نبود.....
شوگا « جلسه با مشاجره سوفی و جین هی شروع شد...اما خب نمیدونم الکس چی به دوتاشون گفت که سکوت رو رعایت کردن و وسط جلسه به هم نپریدن....به جاش به چشماشون و توی ذهنشون همو رَنده میکردن....جلسه تموم شد و ایده های خوبی دادن همه....خواستم برم که جین هی همه رو نگه داشت....
جین هی « آمممم ببخشید میشه یه مسابقه شمشیر زنی با سوفی جون داشتم باشم
الکس « شرابی که داشتم میخوردم پرید تو گلوم و این باعث شد یونگی بیاد و یه لیوان اب بده دستم....
شوگا « بعد از اینکه لیوان آب رو دادم الکس با قیافه ای که سعی داشتم شکه شدنم رو نشون ندم گفتم « مطمئنی این یه مسابقه ساده اس....
جین هی « اره اره....
شوگا « خیلی خب..اما جلوی خودم این مسابقه رو برگزار میکنید....من که میدونم دارید به چی فکر میکنید....اما باشه...
جین هی « پا شدم و رفتم لباسم رو پوشیدم...وقتی خواستم برم توی زمین مبارزه یونگی دستم رو گرفت و برگشتم و سوالی نگاهش کردم
شوگا « خوب میدونستم توی ذهنش چی میگذره و میخواد چه بلایی سر سوفی بیاره....برای همین دستش رو گرفتم و سرم رو نزدیک گوشش بردم طوری که نفس های گرمم به پوست گردنش میخورد.....کافیه یه حرکت اضافی جز مبارزه انجام بدی.....اون موقع من میدونم و تو...مفهومه جین هی؟
جین هی « آب دهنم رو به سختی قورت دادم....راستش توی این حالت مور مورم میشد.....باشه باشه....حالا میشه فاصله بگیری....
شوگا « ازش فاصله گرفتم....حواسم بهت هست...میتونی بری...
جین هی « مردشور اون قابلیت ذهن خونیت رو ببرن یونگی
شوگا « شنیدم چی گفتی هاااا
جین هی « @_@ چه رو مخه این قابلیت...باشه بابا تو خوبی....حالا میزاری برم یا نه؟
شوگا « برو
لباس هاشون اسلاید بعد....اول جین هی ...بعدش سوفی
الکس« عجب دختر کراشی بود.....هم خوشگل بود...هم سرزبون دار....فکر کنم قراره یه مبارزه جذاب در پیش داشته باشیم...
جین هی « آممم فکر کنم منو میشناسی دیگه....کل کاخ رو زیر و رو کردی برای پیدا کردن من...اما بزار خودم رو کامل معرفی کنم...کیم جین هی هستم....
شوگا « خیلی خب خط و نشون کشیدن بسه....بریم به کارمون برسیم....
سوفیا « من که کاری با این....
جین هی « این اسم داره سوفی جون اسمشم جین هیه...
سوفیا « من مقامم از تو بالاتره....حق نداری بگی سوفی جون....هر جور دلم بخواد صدات میکنم این
الکس « دخترا....جلوی مقامات؟ بسه...
سوفیا « نفسی عصبی کشیدم و سر جاهامون نشستیم....قرار بود یه مراسم بزرگ برگزار بشه و تمام جادوگر ها و گرگینه ها توی این مراسم شرکت کنن.....این یه بحث درباره مملکت بود و وجود اون دختر برای من نشونه خوبی نبود.....
شوگا « جلسه با مشاجره سوفی و جین هی شروع شد...اما خب نمیدونم الکس چی به دوتاشون گفت که سکوت رو رعایت کردن و وسط جلسه به هم نپریدن....به جاش به چشماشون و توی ذهنشون همو رَنده میکردن....جلسه تموم شد و ایده های خوبی دادن همه....خواستم برم که جین هی همه رو نگه داشت....
جین هی « آمممم ببخشید میشه یه مسابقه شمشیر زنی با سوفی جون داشتم باشم
الکس « شرابی که داشتم میخوردم پرید تو گلوم و این باعث شد یونگی بیاد و یه لیوان اب بده دستم....
شوگا « بعد از اینکه لیوان آب رو دادم الکس با قیافه ای که سعی داشتم شکه شدنم رو نشون ندم گفتم « مطمئنی این یه مسابقه ساده اس....
جین هی « اره اره....
شوگا « خیلی خب..اما جلوی خودم این مسابقه رو برگزار میکنید....من که میدونم دارید به چی فکر میکنید....اما باشه...
جین هی « پا شدم و رفتم لباسم رو پوشیدم...وقتی خواستم برم توی زمین مبارزه یونگی دستم رو گرفت و برگشتم و سوالی نگاهش کردم
شوگا « خوب میدونستم توی ذهنش چی میگذره و میخواد چه بلایی سر سوفی بیاره....برای همین دستش رو گرفتم و سرم رو نزدیک گوشش بردم طوری که نفس های گرمم به پوست گردنش میخورد.....کافیه یه حرکت اضافی جز مبارزه انجام بدی.....اون موقع من میدونم و تو...مفهومه جین هی؟
جین هی « آب دهنم رو به سختی قورت دادم....راستش توی این حالت مور مورم میشد.....باشه باشه....حالا میشه فاصله بگیری....
شوگا « ازش فاصله گرفتم....حواسم بهت هست...میتونی بری...
جین هی « مردشور اون قابلیت ذهن خونیت رو ببرن یونگی
شوگا « شنیدم چی گفتی هاااا
جین هی « @_@ چه رو مخه این قابلیت...باشه بابا تو خوبی....حالا میزاری برم یا نه؟
شوگا « برو
لباس هاشون اسلاید بعد....اول جین هی ...بعدش سوفی
۵۷.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.