پارت 6
چی کوک چیکار کرد...
اون یکی رو درجا کشت
ا/ت:سوا بریم(ترسیده، هول شدن)
ا/ت:بریم(ترسیده، بغض)
{داستان اصلی از ویو پسرا}
چند تا پسر به اعضا گفته بودن کارشون دارن اعضا وقتی که به خونه رسیدن اونها گفتن سوا و ا/ت رو یک شب برای زی..ر خواب..ی بدن که اوناهم طبق معمول از روی عصبانیت یک تیر
خلاصشون کردن
[زمان حال]
این چند روز ا/ت و سوا افسردگی گرفته بودن هرروز توی خونه بودن و وحشت کرده بودن نه جواب زنگی نه جواب پیامی اعضا تعجب کردن جرا یهو اینجوری شد هرجایی که دخترا اعضا رو میدیدن از اونجا فرار میکردن خب همینجور که میدونید اعضا خیلی قدرتمند هست گس کل مرد های شهر رو تهدید کردن که امشب کسی از توی شهر بیرون نمیاد وگرنه میکشنشون در همه ی محل ها چند نفر گذاشته بودن که بیرون نیاین اگرم اومد همونجا بمیرند همه از ترس بیرون نمیومدم اما ا/ت و سوا از همه چی بی خبر تصمیم گرفتم برن همون شهربازی لباس هاشون رو پوشیدن و موهاشون درست کردن ساعت 6 بود اومدن بیرون
/ت:چرا اینقدر خلوته
سوا:شاید دوباره مهمونی گرفتن
ا/ت:شاید بریم
توی راه بودن که یهو دتا ماشین روبروشون وایساد اعضا اومدن پایین ا/ت و سوا خیلی ترسیده بودن اونا فکر میکردن اعضا قاتل های زنجیره ای هستن اما اینطور نیست خلاصه اعضا پیدا شدن و
کوک :برید توی ماشین
جیهوپ:بدویید
ا/ت و سوا از ترسشون رفتن توی ماشین سوا بغض کرده بود و داخل خودش فرو رفته بود ا/ت هم بیصدا اشک میریخت رسیدن سمت عمارت خودشون پیاده شدن و رفتن داخل اعضا خیلی عصبانی بودن چون ا/ت و سوا لباس هاشون خیلی کوتاه بود
کوک :.....
خوشتون اومد😵
اسلاید اول:لباس ا/ت
اسلاید دوم:لباس سوا
اسلاید سوم:قیافه سوا
اسلاید چهارم:قیافه ا/ت
اسلاید پنجم :خانه متروکه
اون یکی رو درجا کشت
ا/ت:سوا بریم(ترسیده، هول شدن)
ا/ت:بریم(ترسیده، بغض)
{داستان اصلی از ویو پسرا}
چند تا پسر به اعضا گفته بودن کارشون دارن اعضا وقتی که به خونه رسیدن اونها گفتن سوا و ا/ت رو یک شب برای زی..ر خواب..ی بدن که اوناهم طبق معمول از روی عصبانیت یک تیر
خلاصشون کردن
[زمان حال]
این چند روز ا/ت و سوا افسردگی گرفته بودن هرروز توی خونه بودن و وحشت کرده بودن نه جواب زنگی نه جواب پیامی اعضا تعجب کردن جرا یهو اینجوری شد هرجایی که دخترا اعضا رو میدیدن از اونجا فرار میکردن خب همینجور که میدونید اعضا خیلی قدرتمند هست گس کل مرد های شهر رو تهدید کردن که امشب کسی از توی شهر بیرون نمیاد وگرنه میکشنشون در همه ی محل ها چند نفر گذاشته بودن که بیرون نیاین اگرم اومد همونجا بمیرند همه از ترس بیرون نمیومدم اما ا/ت و سوا از همه چی بی خبر تصمیم گرفتم برن همون شهربازی لباس هاشون رو پوشیدن و موهاشون درست کردن ساعت 6 بود اومدن بیرون
/ت:چرا اینقدر خلوته
سوا:شاید دوباره مهمونی گرفتن
ا/ت:شاید بریم
توی راه بودن که یهو دتا ماشین روبروشون وایساد اعضا اومدن پایین ا/ت و سوا خیلی ترسیده بودن اونا فکر میکردن اعضا قاتل های زنجیره ای هستن اما اینطور نیست خلاصه اعضا پیدا شدن و
کوک :برید توی ماشین
جیهوپ:بدویید
ا/ت و سوا از ترسشون رفتن توی ماشین سوا بغض کرده بود و داخل خودش فرو رفته بود ا/ت هم بیصدا اشک میریخت رسیدن سمت عمارت خودشون پیاده شدن و رفتن داخل اعضا خیلی عصبانی بودن چون ا/ت و سوا لباس هاشون خیلی کوتاه بود
کوک :.....
خوشتون اومد😵
اسلاید اول:لباس ا/ت
اسلاید دوم:لباس سوا
اسلاید سوم:قیافه سوا
اسلاید چهارم:قیافه ا/ت
اسلاید پنجم :خانه متروکه
۷۸۶
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.