"برده ی رام نشدنی " p7
برده ی رام نشدنی
پارت هفت :
* رسیدیم شرکت و کوک زد کنار*
-: در ضمن اینم بگم ... اینجا شرکت منه و همه ازم حساب میبرن ولی ممکنه وقتی تو وارد شی بقیه فک کنن کارآموزی و باهات با احترام کامل برخورد نکنن برا همین وقتی میریم اونجا من میگم تو مدیر برنامه ی منی و تو هم ضایع نکن و حرفم رو تایید کن
+: امم باشه
* دو نفر اومدن و در رو برامون باز کردن و ما از ماشین پیاده شدیم، یه نفر اومد که ماشین کوک رو ببره تو پارکینگ و بعد ما وارد شرکت شدیم . همون اول همه با تعجب به من زل زده بودن که کوک شروع کرد به حرف زدن *
-: سرتون تو کار خودتون باشه ، این خانم مدیر برنامه ی منه ، گوه خوری ممنوع.. * و به من اشاره کرد که بریم توی اتاق خودش و منم راه افتادم *
* وارد اتاقش شدیم*
-: * در حالی که داره کتشو در میاره* اینجا فضول زیاده ، سعی کن اصلا سوتی ندی
+: باشه .. فقط...نگفتی برای چی منو اوردی اینجا ؟
-: نمیتونم تو رو با اون برده های رو مخ تنها بزارم حتما یه بلایی سرت میارن
+: چرا؟ مگه ..من چی کار کردم؟
-: * میشینه پشت میزش * کاری نکردی..اونا فک میکنن چون اومدی اینجا و جزء برده ها نیستی لابد دوست دختر منی .. اونا هم که همیشه دارن باهم رقابت میکنن که با من باشن ، الانم که همچین فکری کنن که بدتر
* چیزی نگفتم چون...واقعا حق میدم..هم به کوک هم به اون دخترا..جون خب کوک واقعا جذابه و معلومه که اگه همچین فکری کنن دهنم سرویسه ..*
* فلش بک به ساعت ۶ ، وقتی برگشتن خونه *
ویو اریکا :
* ساعت ۶ برگشتیم عمارت و اون شب واقعا خسته بودم چون همش درگیر کارای کوک بودم ، رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم .. طولی نکشید که سر و کله ی کوک پیدا شد .
در اتاقمو باز کرد و اومد تو ..*
-: میگم که...فردا..پنجشنبه ست و..ما میریم کلوپ شبانه .. و ..تو هم باید بیای ، من یه لباسی رو .. برات آماده کردم .. گذاشتم توی کمدت .. برو ببینش ببین چطوره ..
+: عاا باشه * رفتم در کمد رو باز کردم و اون لباس رو بیرون آوردم .. * اسلاید دوم لباس اریکا *
-: سعی کردم یه چیزی انتخاب کنم که خیلی باز و کوتاه نباشه..امیدوارم بپسندی
+: خب..اونقدرا هم بد نیست..قابل قبوله
-: عالیه پس..فردا اینو بپوش * از اتاق رفت بیرون *
* با اینکه کوک گفت سعی کرده لباسی که انتخاب کرده باز و کوتاه نباشه..باز هم یه مقدار کوتاه و بازه و من خیلی از نوع لباس ها نمیپوشم ولی خب ..مجبورم *
شرط ها :
لایک ها : ۱۵ تا
کامنت : ۵ تا
مرسی بابت حمایتتون:)))
پارت هفت :
* رسیدیم شرکت و کوک زد کنار*
-: در ضمن اینم بگم ... اینجا شرکت منه و همه ازم حساب میبرن ولی ممکنه وقتی تو وارد شی بقیه فک کنن کارآموزی و باهات با احترام کامل برخورد نکنن برا همین وقتی میریم اونجا من میگم تو مدیر برنامه ی منی و تو هم ضایع نکن و حرفم رو تایید کن
+: امم باشه
* دو نفر اومدن و در رو برامون باز کردن و ما از ماشین پیاده شدیم، یه نفر اومد که ماشین کوک رو ببره تو پارکینگ و بعد ما وارد شرکت شدیم . همون اول همه با تعجب به من زل زده بودن که کوک شروع کرد به حرف زدن *
-: سرتون تو کار خودتون باشه ، این خانم مدیر برنامه ی منه ، گوه خوری ممنوع.. * و به من اشاره کرد که بریم توی اتاق خودش و منم راه افتادم *
* وارد اتاقش شدیم*
-: * در حالی که داره کتشو در میاره* اینجا فضول زیاده ، سعی کن اصلا سوتی ندی
+: باشه .. فقط...نگفتی برای چی منو اوردی اینجا ؟
-: نمیتونم تو رو با اون برده های رو مخ تنها بزارم حتما یه بلایی سرت میارن
+: چرا؟ مگه ..من چی کار کردم؟
-: * میشینه پشت میزش * کاری نکردی..اونا فک میکنن چون اومدی اینجا و جزء برده ها نیستی لابد دوست دختر منی .. اونا هم که همیشه دارن باهم رقابت میکنن که با من باشن ، الانم که همچین فکری کنن که بدتر
* چیزی نگفتم چون...واقعا حق میدم..هم به کوک هم به اون دخترا..جون خب کوک واقعا جذابه و معلومه که اگه همچین فکری کنن دهنم سرویسه ..*
* فلش بک به ساعت ۶ ، وقتی برگشتن خونه *
ویو اریکا :
* ساعت ۶ برگشتیم عمارت و اون شب واقعا خسته بودم چون همش درگیر کارای کوک بودم ، رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم .. طولی نکشید که سر و کله ی کوک پیدا شد .
در اتاقمو باز کرد و اومد تو ..*
-: میگم که...فردا..پنجشنبه ست و..ما میریم کلوپ شبانه .. و ..تو هم باید بیای ، من یه لباسی رو .. برات آماده کردم .. گذاشتم توی کمدت .. برو ببینش ببین چطوره ..
+: عاا باشه * رفتم در کمد رو باز کردم و اون لباس رو بیرون آوردم .. * اسلاید دوم لباس اریکا *
-: سعی کردم یه چیزی انتخاب کنم که خیلی باز و کوتاه نباشه..امیدوارم بپسندی
+: خب..اونقدرا هم بد نیست..قابل قبوله
-: عالیه پس..فردا اینو بپوش * از اتاق رفت بیرون *
* با اینکه کوک گفت سعی کرده لباسی که انتخاب کرده باز و کوتاه نباشه..باز هم یه مقدار کوتاه و بازه و من خیلی از نوع لباس ها نمیپوشم ولی خب ..مجبورم *
شرط ها :
لایک ها : ۱۵ تا
کامنت : ۵ تا
مرسی بابت حمایتتون:)))
۶.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.