دو پارتی کازوتورا پارت دو
ویو کازوتورا
بعد از انتخاب کردن چند تا پیرهن دستمو کشید و توجه ام رو به خودش جلب کرد.
ا.ت: کازوتوراااا حواست کجاس؟بیا بریم پرو کنم.
به خودم اومدم دیدم توی اتاق پرو واستادم تا لباسش رو بپوشه.
اولین پیرهنش صورتی پاستیلی بود و یقه اش تقریبا باز بود.
اومد بیرون و با خنده گفت: خودمونیماااا.بهم میاد.
رفتم جلوی ا.ت و گفتم: جدی جدی بهت میاد این پیرهنه.
ا.ت چرخی داخل اتاق پرو زد و برگشت سمتم.
ا.ت: خوبه؟ برش دارم؟بزار بعدی رو هم بپوشم...
تایید کردم و گذاشتم که بره و بپوشه.
بعد چند دقیقه اومد بیرون.این یکی خیلی باز بود.تقریبا دکلته بود با پایین تنه که تا رون های ا.ت بود. رنگش هم یاسی بود با یه کمربند ظریف سفید.
ا.ت: این یکی خیلی خوش رنگه. برش دارم؟
کازوتورا: قشنگه ولی زیادی باز نیست؟کجا میخوای بپوشیش؟
ا.ت اومد جلوم و گفت: گفتم شاید خوشت بیاد...مثلا توی مهمونی ها بپوشمش.بده؟
بهش نگاه کردم و دستم رو سمت سینه هاش بردم.یکم پیرهن رو تنظیم کردم و گفتم: اگه دوستش داری بردار ولی مراقب باش کی بهت نگاه میکنه.
لبخند زد و گفت: اوکییی مرسی کازو جونم.
چند تا پیرهن دیگه رو هم انتخاب کرد و برداشت.در آخر هم با یه خروار پیرهن که نمیدونم کجا میخواد جا بده، از مغازه بیرون اومد.
ا.ت: مرسی که بیرون آوردیم:)
لبخند زدم و نزدیکش شدم.گفتم: خواهش میکنم عشقم.
صورتم رو نزدیک صورتش کردم و لب هام رو روی لباش گذاشتم...
.................................
تمامممم
نظر بدید
بعد از انتخاب کردن چند تا پیرهن دستمو کشید و توجه ام رو به خودش جلب کرد.
ا.ت: کازوتوراااا حواست کجاس؟بیا بریم پرو کنم.
به خودم اومدم دیدم توی اتاق پرو واستادم تا لباسش رو بپوشه.
اولین پیرهنش صورتی پاستیلی بود و یقه اش تقریبا باز بود.
اومد بیرون و با خنده گفت: خودمونیماااا.بهم میاد.
رفتم جلوی ا.ت و گفتم: جدی جدی بهت میاد این پیرهنه.
ا.ت چرخی داخل اتاق پرو زد و برگشت سمتم.
ا.ت: خوبه؟ برش دارم؟بزار بعدی رو هم بپوشم...
تایید کردم و گذاشتم که بره و بپوشه.
بعد چند دقیقه اومد بیرون.این یکی خیلی باز بود.تقریبا دکلته بود با پایین تنه که تا رون های ا.ت بود. رنگش هم یاسی بود با یه کمربند ظریف سفید.
ا.ت: این یکی خیلی خوش رنگه. برش دارم؟
کازوتورا: قشنگه ولی زیادی باز نیست؟کجا میخوای بپوشیش؟
ا.ت اومد جلوم و گفت: گفتم شاید خوشت بیاد...مثلا توی مهمونی ها بپوشمش.بده؟
بهش نگاه کردم و دستم رو سمت سینه هاش بردم.یکم پیرهن رو تنظیم کردم و گفتم: اگه دوستش داری بردار ولی مراقب باش کی بهت نگاه میکنه.
لبخند زد و گفت: اوکییی مرسی کازو جونم.
چند تا پیرهن دیگه رو هم انتخاب کرد و برداشت.در آخر هم با یه خروار پیرهن که نمیدونم کجا میخواد جا بده، از مغازه بیرون اومد.
ا.ت: مرسی که بیرون آوردیم:)
لبخند زدم و نزدیکش شدم.گفتم: خواهش میکنم عشقم.
صورتم رو نزدیک صورتش کردم و لب هام رو روی لباش گذاشتم...
.................................
تمامممم
نظر بدید
۵.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.