سرنوشت من پارت ۶ چون شرطا رسیده میزارم
_می تونی بری ا/ت
+باشه
کوک ویو
وقتی ا/ت اینو گفت خیلی اعصبانی شدم یعنی به من دروغ گفته بهش که زنگ زدم گفت الان میام
لیا ویو
نمی دونم چش شده این
نکنه فهمیده که من دوس پسر دارم و برای پولش باهاش م
اگر فهمیده باشه چی
لیا رسید عمارت و رفت پیش کوک
_لیا تو امروز بار بودی اره ( بلند )
لیا : نه
_دروغ نگو
لیا :دروغ نمیگم ... به حرفام گوش کن
_حتی یه کلمه هم نمیخوام بشنوم برو و دیگه زنگ نزن
لیا با اعصبانیت رفت بیرون عمارت و سوار ماشین شد و رفت(دیگه اعصبانیتت واسه چیه 🎭دختره ی .....)
کوک با ماشین رفت بیرون عمارت و ا/ت توی اتاقش بود
کوک ویو
خیلی اعصابم خورد بود می خواستم برم بار
رسیدم بار که دوستم تهیونگ رو دیدم
( خب از اینجا تهیونگ وارد داستان میشه )
علامت تهیونگ ×
_ععع تهیونگ تو هم اینجایی
×اره حالم خوب نبود اومدم بار
_حال منم خوب نبود لیا بهم خیانت کرد
×واقعا ؟
_اره (داستان رو براش تعریف می کنه کل داستانو حتی داستان ا/ت )
×که اینجور
شب
ا/ت ویو
توی اتاق حوصلم سر رفت رفتم پایین که تلوزیون ببینم
نشستم و تلوزیون رو روشن کردم داشتم یه فیلمی نگاه می کردم که زنگ در خورد
دینگ دینگ
رفتم درو باز کنم
خدمتکارا نبودن مرخصی بودن
وقتی درو باز کردم
با یه پسر خوشتیپ و خوشگل مواجه شدم
×سلام ...... خان .....مم (مثلا مس*تن )
+سلام
ببخشید شما ؟
×من تهیونگم دوست کوک
چشمم افتاد به کوک چیشده
_م......ن خیلی بد ..... بد ...بختم ( بچمممممم)
+بیاید داخل
ا/ت ویو
هر دوتاشون مس*ت بودن بخاطر همین به دوستش گفتم که اونم بیاد تو
بوردمشون طبقه بالا تا بخوابن اون دوستش رو بردم توی اتاق مهمون و کوک رو هم بردم توی اتاقش وقتی خواستم از اتاق کوک برم کوک گفت
_نرو
+ها؟
_پیشم بمون
+باشه جایی نمیرم همینجام بخواب
رفتم پیشش روی تخت سرش رو گذاشته بود روی پام و خوابیده بود
دلم نیومد بیدارش کنم
نگاه کردم دیدم ساعت ۱۲ هست پس منم خوابیدم همونجا
صبح
کوک ویو
صبح وقتی بیدار شدم خوابیده بودم روی پای ا/ت پاشدم جوری که بیدار نشه
به کیوت ترین شکل ممکن خوابیده بود
رفتم بیرون که یادم اومد دیشب تهیونگ هم باهام بود رفتم پایین که تهیونگو دیدم داشت صبحونه میخورد
ا/ت ویو
وقتی از خواب پاشدم کوک نبود
رفتم دست و صورتم رو بشورم که اجوما صدام زد
اجوما : ا/ت بیا پایین صبحونه آمادست
+الان میام اجوما
رفتم پایین که کوک و تهیونگو دیدم
سلام کردم رفتم سر میز نشستم
شروع کردم به خوردم داشتم میخوردم که گفتم
+دیشب یکم زیادی مس*ت بودین حالتون خوبه الان ؟
_اره الان حالمون خوبه ممنون که دیشب مراقب بودی
+اها......
شرطا
۱۱ لایک
۱۱ کامنت
بایییییی🤪✍
+باشه
کوک ویو
وقتی ا/ت اینو گفت خیلی اعصبانی شدم یعنی به من دروغ گفته بهش که زنگ زدم گفت الان میام
لیا ویو
نمی دونم چش شده این
نکنه فهمیده که من دوس پسر دارم و برای پولش باهاش م
اگر فهمیده باشه چی
لیا رسید عمارت و رفت پیش کوک
_لیا تو امروز بار بودی اره ( بلند )
لیا : نه
_دروغ نگو
لیا :دروغ نمیگم ... به حرفام گوش کن
_حتی یه کلمه هم نمیخوام بشنوم برو و دیگه زنگ نزن
لیا با اعصبانیت رفت بیرون عمارت و سوار ماشین شد و رفت(دیگه اعصبانیتت واسه چیه 🎭دختره ی .....)
کوک با ماشین رفت بیرون عمارت و ا/ت توی اتاقش بود
کوک ویو
خیلی اعصابم خورد بود می خواستم برم بار
رسیدم بار که دوستم تهیونگ رو دیدم
( خب از اینجا تهیونگ وارد داستان میشه )
علامت تهیونگ ×
_ععع تهیونگ تو هم اینجایی
×اره حالم خوب نبود اومدم بار
_حال منم خوب نبود لیا بهم خیانت کرد
×واقعا ؟
_اره (داستان رو براش تعریف می کنه کل داستانو حتی داستان ا/ت )
×که اینجور
شب
ا/ت ویو
توی اتاق حوصلم سر رفت رفتم پایین که تلوزیون ببینم
نشستم و تلوزیون رو روشن کردم داشتم یه فیلمی نگاه می کردم که زنگ در خورد
دینگ دینگ
رفتم درو باز کنم
خدمتکارا نبودن مرخصی بودن
وقتی درو باز کردم
با یه پسر خوشتیپ و خوشگل مواجه شدم
×سلام ...... خان .....مم (مثلا مس*تن )
+سلام
ببخشید شما ؟
×من تهیونگم دوست کوک
چشمم افتاد به کوک چیشده
_م......ن خیلی بد ..... بد ...بختم ( بچمممممم)
+بیاید داخل
ا/ت ویو
هر دوتاشون مس*ت بودن بخاطر همین به دوستش گفتم که اونم بیاد تو
بوردمشون طبقه بالا تا بخوابن اون دوستش رو بردم توی اتاق مهمون و کوک رو هم بردم توی اتاقش وقتی خواستم از اتاق کوک برم کوک گفت
_نرو
+ها؟
_پیشم بمون
+باشه جایی نمیرم همینجام بخواب
رفتم پیشش روی تخت سرش رو گذاشته بود روی پام و خوابیده بود
دلم نیومد بیدارش کنم
نگاه کردم دیدم ساعت ۱۲ هست پس منم خوابیدم همونجا
صبح
کوک ویو
صبح وقتی بیدار شدم خوابیده بودم روی پای ا/ت پاشدم جوری که بیدار نشه
به کیوت ترین شکل ممکن خوابیده بود
رفتم بیرون که یادم اومد دیشب تهیونگ هم باهام بود رفتم پایین که تهیونگو دیدم داشت صبحونه میخورد
ا/ت ویو
وقتی از خواب پاشدم کوک نبود
رفتم دست و صورتم رو بشورم که اجوما صدام زد
اجوما : ا/ت بیا پایین صبحونه آمادست
+الان میام اجوما
رفتم پایین که کوک و تهیونگو دیدم
سلام کردم رفتم سر میز نشستم
شروع کردم به خوردم داشتم میخوردم که گفتم
+دیشب یکم زیادی مس*ت بودین حالتون خوبه الان ؟
_اره الان حالمون خوبه ممنون که دیشب مراقب بودی
+اها......
شرطا
۱۱ لایک
۱۱ کامنت
بایییییی🤪✍
۲۱.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.