فیک جونگ کوک پارت ۴ (معشوقه)
بعد یهو اون راننده به من نگاه کرد و پوزخندی زد و گفت:ببین جئون من نمیخوام بکشمت پس زودتر برو پی کارت درضمن اون جوجه کنار ماشینت هم خیلی نگران به نظر میاد! که یهو محکم با مشت زد تو دهنش و داد زد:خفه شوووو!/بعد به من گفت بهت گفتم داخل ماشین بمون که دیدم چند تا ماشین دارن میان سمت ما! اه لعنتی حتما زیر دست های اون راننده ان! بعد یهو دیدم اون راننده آروم یه چاقو از داخل جیب پشتی شلوارش داره درمیاره که یهو داد زدم چاقووو!مراقب باش اون چاقو داره که یهو چاقوش رو درآورد خواست زخمی کنه که اون جا خالی داد و یه تفنگ از جیبش درآورد و سمتش گرفت و داد زد:گمشو تا نکشتمت!اون راننده هم گفت:دفعه بعد به هم میرسیم!بعد یهو رفت سمت اون ماشینا منم از ترس زبونم بند اومده بود و هیچی نمیگفتم که اون مَرده اومد سمتم و با یه چهره ی بی حس بهم گفت:برو بشین داخل.منم بدون هیچ حرفی سریع داخل ماشین نشستم سرم و انداختم پایین و با انگشتام بازی میکردم. ماشینو روشن کرد و راه افتاد تا چند مین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد که یهو داد زد:مگه بهت نگفتم از ماشین بیرون نیا!منم سرم پایین بود و بعد اون ماجرا حسابی ترسیده بودم یهو بغضم ترکید و تبدیل به هق هق شد/ا.ت: ..خب اگه..من بهت...نمیگفتم که..میمردی! اونم که اصلا انتظار گریه ی منو نداشت آروم با دستش چونمو گرفت و سرمو بلند کرد...
***بچه ها شرمنده یکم کار دارم نمیتونم ادامش رو امروز بزارم بازم میگم ببخشید اگه زیاد خوب نیست چون بار اولمه که فیک مینویسم😔
***بچه ها شرمنده یکم کار دارم نمیتونم ادامش رو امروز بزارم بازم میگم ببخشید اگه زیاد خوب نیست چون بار اولمه که فیک مینویسم😔
۲.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.