{فیک ته}•••♡ پارت نمی دونم چند
{فیک ته}•••♡ پارت نمی دونم چند
اها اها بیا وسط هفتاد روزه که من از تو خبر ندارم
خب بهتر شدم ولی مامانم و پدر بزرگم رو به سر ما خوردگی دعوت کردم اونا هم با کمال میل قبول کردنو سرما خوردن بگذریم بریم سراغ فیک
ویو ته
( بچه ها لیا بود کدوم خری بود حافظه ادمینتون به چوخ رفته)
لیا چیزی نشون نداد لومون نداد ولی من واقعا اترو دوس دارم
رفتیم کوک اتاقشو به سانا منم اتاقمو به ات نشون دادم
ات: واو چه اتاق قشنگیه
ته: اره
ته: شاید تو رو هم اوردم شرکت تو اتاق خودم
ات: اره اره
ته: گفتم شاید
ات: اومم باشه
ات :می بینم که عکس عکس منم گذاشتی
ته: ااا کی گفته
ات: کسی نگفته خودم دارم می بینم
ته: خب اره اونموقع که از هم دور بودیم دلم خیلی برات تنگ بود اون عکسی که ازت یواشکی گرفتمو چاپ کردم
ات: خیلی خوش حالم پیدات کردم
ته: منم همین طور
پرش زمانی به دو ساعت بعد
( بچه ها اینجا تایم ناهاره کوک و ته و ات و سانا همه کنار همن)
ات سانا: ته کوک میشه بریم پاساژ خرید کنیم
کوک ته: باشه فقط با بادیگاردا برید
ات سانا: اوکی
بچه ها ببخشید کم گذاشتم پارت بعد جبران می کنم
لایک کن 🤍🌚
اها اها بیا وسط هفتاد روزه که من از تو خبر ندارم
خب بهتر شدم ولی مامانم و پدر بزرگم رو به سر ما خوردگی دعوت کردم اونا هم با کمال میل قبول کردنو سرما خوردن بگذریم بریم سراغ فیک
ویو ته
( بچه ها لیا بود کدوم خری بود حافظه ادمینتون به چوخ رفته)
لیا چیزی نشون نداد لومون نداد ولی من واقعا اترو دوس دارم
رفتیم کوک اتاقشو به سانا منم اتاقمو به ات نشون دادم
ات: واو چه اتاق قشنگیه
ته: اره
ته: شاید تو رو هم اوردم شرکت تو اتاق خودم
ات: اره اره
ته: گفتم شاید
ات: اومم باشه
ات :می بینم که عکس عکس منم گذاشتی
ته: ااا کی گفته
ات: کسی نگفته خودم دارم می بینم
ته: خب اره اونموقع که از هم دور بودیم دلم خیلی برات تنگ بود اون عکسی که ازت یواشکی گرفتمو چاپ کردم
ات: خیلی خوش حالم پیدات کردم
ته: منم همین طور
پرش زمانی به دو ساعت بعد
( بچه ها اینجا تایم ناهاره کوک و ته و ات و سانا همه کنار همن)
ات سانا: ته کوک میشه بریم پاساژ خرید کنیم
کوک ته: باشه فقط با بادیگاردا برید
ات سانا: اوکی
بچه ها ببخشید کم گذاشتم پارت بعد جبران می کنم
لایک کن 🤍🌚
۱۲.۲k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.