پارت 17
پارت 17
سوبین سری تکون داد و رفت... اول به اتاق رفت و یونجون رو دید که اروم مثل یه بچه خوابیده... بالاخره نزدیکش شد و بوسه ی کوچکی روی پیشونیش گذاشت و از اتاق خارج شد... روی یه کاغذ نوشت:یونجون.. این نامه از طرف منه.. سوبین.. شاید این اخرین باریه که باهات حرف میزنم... کلی حرف دارم که بهت بگم، ولی... برمیگردم.. بهت قول دادم و سر قولم میمونم... برمیگردم و تا ابد باهات میمونم.. فقط، همیشه میبینمت.. پس مراقب خودت و قلب مهربونت باش، خداحافظ و به امید دیدار♡.... بعد از نوشتن نامه چند قطره اشک از چشمانش پایین اومد، ولی تصمیم گرفت گریه هاشو اینجا نکنه... نامه رو به در یخچال چسبوند.. برای اخرین بار به روباه کوچولوی مهربونش نگاه کرد، با اشکی که چشماش رو پر کرده بود، از اون خانه خارج شد.. کای:یه ربعه من اینجا منتظرم.. زود باش بریم.. کای یکی از مهربون ترین فرشته ها بود و سوبین مطمعن بود که کای میتونه کمکش کنه...
سوبین سری تکون داد و رفت... اول به اتاق رفت و یونجون رو دید که اروم مثل یه بچه خوابیده... بالاخره نزدیکش شد و بوسه ی کوچکی روی پیشونیش گذاشت و از اتاق خارج شد... روی یه کاغذ نوشت:یونجون.. این نامه از طرف منه.. سوبین.. شاید این اخرین باریه که باهات حرف میزنم... کلی حرف دارم که بهت بگم، ولی... برمیگردم.. بهت قول دادم و سر قولم میمونم... برمیگردم و تا ابد باهات میمونم.. فقط، همیشه میبینمت.. پس مراقب خودت و قلب مهربونت باش، خداحافظ و به امید دیدار♡.... بعد از نوشتن نامه چند قطره اشک از چشمانش پایین اومد، ولی تصمیم گرفت گریه هاشو اینجا نکنه... نامه رو به در یخچال چسبوند.. برای اخرین بار به روباه کوچولوی مهربونش نگاه کرد، با اشکی که چشماش رو پر کرده بود، از اون خانه خارج شد.. کای:یه ربعه من اینجا منتظرم.. زود باش بریم.. کای یکی از مهربون ترین فرشته ها بود و سوبین مطمعن بود که کای میتونه کمکش کنه...
۲.۸k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.