عشق ارباب
پارت اول
کوک 26ساله
ات25 ساله
+ ات جونگ کوک_لیا•
ویو ات
دوباره باید برم یه عمارت جدید هوففففففف چقدر باید ازاین طرف به اون طرف برم بسه دیگه
ات: لیا پاشو رسیدیم
لیا: چی؟ رسیدیم؟ بابا من الان خوابیدمممم
ات: پاشو دیرمون نشه
لیا: باشههههه(حرصی)
رفتیم تو اوووو چه بزرگگه ادم توش گم میشه دوست ندارمممم خیلی طول میکشه تمیزش کرددد ای بابا
رفتیم تو توی راهرو بودیم که یه خانومه اومد سمتمون و گفت
*شما خدمتکارای جدیدین؟.
ات و لیا: بله.
*خوب من خانوم لی هستم که بهم بیشتر میگن اجوما
ات و لیا: سلام اجوما
اجوما خندید گفت: سلام خوب از سروقت اومدن شما خیلی خوشم اومد بقیه یا یک ساعت دیر میومدن یا نیم ساعت خوشحالم که شما نیم ساعتم زودتر رسیدین
خانوم خیلی مهربونی بود از سرخدمتکارای دیگه خیلی بهتر بود ولی امیدوارم همیشه اینجوری باشه
اجوما: خوب بچه ها قوانین اینجا
یک من هر چقدرم مهربون باشم نمیتونم خلاف قوانین اجرا کنم اگه کار اشتباهی بکنین حتما مجازات میشین
دو زیاد سروصدا نمیکنین
سه با ارباب حرف نمیزنین فقط در حد چشم ارباب همین
چهار الان پاشین برین و سالن طی بکشید و گردگیری کنین و بعد برین سراغ کارای شام بعدم برین ظرفارو بشورین
لیا: ما باید همه این کارا رو بکینم؟؟؟
اجوما: نه من انجام میدم شما بشینین
لیا: اجومااااا خیلی زیاده
اجوما: اینجا کم خدمتکار داره چون ارباب دوست نداره عمارتم که میبینی بزرگه مجبوریم
لیا: هعیییییییی
اجوما: برین دیگه دیر میشه
لیا و ات: چشم
رفتم و طی برداشتم و شروع کردم چرا خوب ارباب دوست نداره خدمتکارا زیاد بشن من باید این همه کار کنم خدااااا این حق نیست اگه اون عوضی نبود قطعا من الان بیرون بودم داشتم کار خودمو میکردم هوففففف
فلش بک به چهار سال قبل........
کوک 26ساله
ات25 ساله
+ ات جونگ کوک_لیا•
ویو ات
دوباره باید برم یه عمارت جدید هوففففففف چقدر باید ازاین طرف به اون طرف برم بسه دیگه
ات: لیا پاشو رسیدیم
لیا: چی؟ رسیدیم؟ بابا من الان خوابیدمممم
ات: پاشو دیرمون نشه
لیا: باشههههه(حرصی)
رفتیم تو اوووو چه بزرگگه ادم توش گم میشه دوست ندارمممم خیلی طول میکشه تمیزش کرددد ای بابا
رفتیم تو توی راهرو بودیم که یه خانومه اومد سمتمون و گفت
*شما خدمتکارای جدیدین؟.
ات و لیا: بله.
*خوب من خانوم لی هستم که بهم بیشتر میگن اجوما
ات و لیا: سلام اجوما
اجوما خندید گفت: سلام خوب از سروقت اومدن شما خیلی خوشم اومد بقیه یا یک ساعت دیر میومدن یا نیم ساعت خوشحالم که شما نیم ساعتم زودتر رسیدین
خانوم خیلی مهربونی بود از سرخدمتکارای دیگه خیلی بهتر بود ولی امیدوارم همیشه اینجوری باشه
اجوما: خوب بچه ها قوانین اینجا
یک من هر چقدرم مهربون باشم نمیتونم خلاف قوانین اجرا کنم اگه کار اشتباهی بکنین حتما مجازات میشین
دو زیاد سروصدا نمیکنین
سه با ارباب حرف نمیزنین فقط در حد چشم ارباب همین
چهار الان پاشین برین و سالن طی بکشید و گردگیری کنین و بعد برین سراغ کارای شام بعدم برین ظرفارو بشورین
لیا: ما باید همه این کارا رو بکینم؟؟؟
اجوما: نه من انجام میدم شما بشینین
لیا: اجومااااا خیلی زیاده
اجوما: اینجا کم خدمتکار داره چون ارباب دوست نداره عمارتم که میبینی بزرگه مجبوریم
لیا: هعیییییییی
اجوما: برین دیگه دیر میشه
لیا و ات: چشم
رفتم و طی برداشتم و شروع کردم چرا خوب ارباب دوست نداره خدمتکارا زیاد بشن من باید این همه کار کنم خدااااا این حق نیست اگه اون عوضی نبود قطعا من الان بیرون بودم داشتم کار خودمو میکردم هوففففف
فلش بک به چهار سال قبل........
۱۰.۴k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.