My school love p.t9❤
پارت نهم^-^
منم هیچی امروز جراحی ندارم فقط تا ظهر بیمار دارم
جنی: اوکی راستی ظهر با هواسا نهار توی دفتر اونیم
+باش اوکی من بدم دیگه
جنی: باییییییی
ا-----------------------
واییی نوبت آخرین بیمار امروز واقعا روز طولانی همینطور داشتم کش و قص میومدم که یهو در باز شد یه مرد اومد داخل دستشو گذاشت روی قلبشو گفت :وای خانوم دکتر من دارم میمیرم قلب وای مردم خدایا دارم میمیرم
بعد یهو خودشو انداخت روی زمین نمیدونستم عصبانی بشم یا بخندم
فلش به ظهر موقع ناهار خوردن
هواسا : خب بگید ببینم امروز چطور بود
جنی:وای روز طولانی
+وای منم یه مریض دیونه داشتم خودشو به مردن میزد یه نقشایی بازی میکرد آدم می موند چی بگه
جنی: واییی من دیرم شد باید برمممممم
هواسا: چرا چی شده
جنی :یادتون من یه لباس کالوین (نمیدونم درست زدم یا نه)
خریده بودم یه مشکلی داره میرم عوضش کنم بیام
ات:باشه برو مراقب باش
فلش به مغازه
جنی"
^سلام خسته نباشید این لباس من یه مشکلی داره اومدم درستش کنم کیم جنی هستم
# خوش اومدید طراح کلکسیون اونجاست خانم کیم اون طرف
رفتم به سمتی که اون خانم گفت یه مرد که پشت من بود را نشون داد رفتم پیشش
^ببخشید لباسی که خریدم یه مشکلی....
^جی... جینمین؟
جیمین"
داشتم با دستیارم حرف میزدم که یکی از پشت صدام کرد وقتی برگشتم باورم نمیشد اون اون جنی بود چقدر خوشگل تر از قبل شده بود موهای مشکیش که انگار کوتاه کرده بود تا رو شونه اش بود چشمای قهویش استایل جذابش خیلی خوشگل تر از قبل شده بود
٪جنی تو .. تو اینجا چی کار میکنی؟
^آ. آ راستش این لباسم یه مشکلی داره اومدم درستش کنم
٪آهان حتما بیا اینجا درستش میکنم چی شده ؟
جنی"
باورم نمیشه چقدر کیوت و هات تر از قبل شده بود موهاشو مشکی کرده بود بلند شده بود اون چشمای پاک ریزش
٪بیا مثل روز اولش شد
^ممنون دستت درد نکنه
٪ام میگم میشه یه .... یه قهوه بخوریم؟؟؟؟
^آخه امم ... من باید
٪لطفا به احترام روزای خوبی که باهم بودیم
^ باشه
٪پس بریم بالای اینجا یه کافه خیلی خوبه
خب سفارشم که دادیم اگه اشکال نداره میخوای یکم تعریف کنی که توی این ده سال چی شد
^خب
منم هیچی امروز جراحی ندارم فقط تا ظهر بیمار دارم
جنی: اوکی راستی ظهر با هواسا نهار توی دفتر اونیم
+باش اوکی من بدم دیگه
جنی: باییییییی
ا-----------------------
واییی نوبت آخرین بیمار امروز واقعا روز طولانی همینطور داشتم کش و قص میومدم که یهو در باز شد یه مرد اومد داخل دستشو گذاشت روی قلبشو گفت :وای خانوم دکتر من دارم میمیرم قلب وای مردم خدایا دارم میمیرم
بعد یهو خودشو انداخت روی زمین نمیدونستم عصبانی بشم یا بخندم
فلش به ظهر موقع ناهار خوردن
هواسا : خب بگید ببینم امروز چطور بود
جنی:وای روز طولانی
+وای منم یه مریض دیونه داشتم خودشو به مردن میزد یه نقشایی بازی میکرد آدم می موند چی بگه
جنی: واییی من دیرم شد باید برمممممم
هواسا: چرا چی شده
جنی :یادتون من یه لباس کالوین (نمیدونم درست زدم یا نه)
خریده بودم یه مشکلی داره میرم عوضش کنم بیام
ات:باشه برو مراقب باش
فلش به مغازه
جنی"
^سلام خسته نباشید این لباس من یه مشکلی داره اومدم درستش کنم کیم جنی هستم
# خوش اومدید طراح کلکسیون اونجاست خانم کیم اون طرف
رفتم به سمتی که اون خانم گفت یه مرد که پشت من بود را نشون داد رفتم پیشش
^ببخشید لباسی که خریدم یه مشکلی....
^جی... جینمین؟
جیمین"
داشتم با دستیارم حرف میزدم که یکی از پشت صدام کرد وقتی برگشتم باورم نمیشد اون اون جنی بود چقدر خوشگل تر از قبل شده بود موهای مشکیش که انگار کوتاه کرده بود تا رو شونه اش بود چشمای قهویش استایل جذابش خیلی خوشگل تر از قبل شده بود
٪جنی تو .. تو اینجا چی کار میکنی؟
^آ. آ راستش این لباسم یه مشکلی داره اومدم درستش کنم
٪آهان حتما بیا اینجا درستش میکنم چی شده ؟
جنی"
باورم نمیشه چقدر کیوت و هات تر از قبل شده بود موهاشو مشکی کرده بود بلند شده بود اون چشمای پاک ریزش
٪بیا مثل روز اولش شد
^ممنون دستت درد نکنه
٪ام میگم میشه یه .... یه قهوه بخوریم؟؟؟؟
^آخه امم ... من باید
٪لطفا به احترام روزای خوبی که باهم بودیم
^ باشه
٪پس بریم بالای اینجا یه کافه خیلی خوبه
خب سفارشم که دادیم اگه اشکال نداره میخوای یکم تعریف کنی که توی این ده سال چی شد
^خب
۵.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.